₩سلام تهیونگ
*.......
₩ یعنی چی؟
*........
₩ منم همینطور
*......
₩ باشه بعداً حرف میزنیم خداحافظ
□ چی شد؟
₩هیچ خبری نیست
□ وای خدای من یعنی چی هیچی ! مگه میشه ؟
₩ واقعاً انگار آب شده رفته تو زمین من کل این شهرو زیرو رو کردم اما هیچ جا نیست
□ جونگی خواهش میکنم پیداش کن اگه بلایی سرش اومده باشه من نمیتونم خودمو ببخشم
.
.+آماده ای؟
_آره
هوسوک دست یونگیو گرفت و با هم بیرون رفتند هوسوک در ماشینو باز کرد و یونگی سوار شد و بعد خودش سوار ماشین شد
_کجا داری میری؟
+خب اول میریم شرکت موبایلمو جا گذاشتم بعدش با هم میریم خرید
هوسوک دم در شرکت وایساد
+من زود برمیگردم ... میخوای بیای توی شرکتو ببینی؟
_میشه ؟
هوسوک لبخند زد
+حتماً چرا نشه
هوسوک و یونگی وارد شرکت شدند
هوسوک دست یونگی رو گرفت و به سمت اتاقش رفت
+خب به نظرت چطوره ؟
_واقعاً دکوراسیون اتاقت قشنگه
)آقای جانگ آقای جاناان اومدن
+برای چی؟
(متاسفم آقای جانگ ولی کیفمو گم کردم و احتمال دادم اینجا باشه
ادوارد با دیدن یونگی سوت زد
(سلیقه خاصی داری جناب جانگ اول جی هو و بعد .... میتونم اسمتونو بدونم؟
_مین یونگی هستم
(از آشنایتون خوشبختم
ادوارد نزدیک یونگی اومد تا باهاش دست بده که هوسوک مانعش شد
+آقای جانوان کیفتون روی کاناپه است حالا که پیدا شد میتونید تشریفونو ببرید
ادوارد نیشخندی زد و بعد از برداشتن کیفش به سمت در رفت
(از دیدنتون خوشحال شدم آقای مین
_هوسوک این مرد کی بود ؟چرا باهاش یه جوری رفتار کردی؟
+اون کسی بود که عشق سابقمو دزدید و با هم ازدواج کردند جیهو با اون به فرانسه رفت و مثل اینکه خودکشی کرده
_متاسفم
+منم برای جی هو متاسف شدم ... بهتره بریم
هوسوک یونگیو به فروشگاه برد و کلی لباس با سلیقه یونگی براش خرید
+یونگی گشنت نیست؟
_نه خیلی اما وقتی پیش توام دوست دارم غذا بخورم
هوسوک شونه یونگیو گرفت و به خودش چسوندش
+اوووو پیشی کوچولوی من
_خجالت میکشم اینطوری صدام نکن
+من حق دارم عشقمو هر طوری که خواستم صدا کن
یونگی فشاری به پهلوی هوسوک آورد
+باشه باشه آرامشتو حفظ کن
.
.
یونگی خودشو توی بغل هوسوک جمع کرده بود و سرشو توی سینه هوسوک قایم کرده بود و هوسوک دستشو روی کمر یونگی نوازش وار میکشید
_هوسوکا
+جانم
_ من خیلی دوست دارم
+منم همینطور
هوسوک پتو رو بیشتر روی یونگی کشید
_عاشق این تخت، اتاق ،وسایلش و همه چیزشم
+چرا ؟
_چون همه چی بوی تو رو میده و اینجا احساس امنیت دارم
هوسوک یونگیو به خودش فشار داد
+ منم وقتی کنار توام احساس آرامش دارم
_دلم میخواد تا ابد توی آغوش گرم تو بمونم
+منم دلم میخواد تو زودتر خوب بشی تو میخندی اما من کاملاً غمو توی وجودت احساس میکنم معذرت میخوام اما من اون برگههایی که نوشته بودی و خوندم حالا همه چیزو در موردت میدونم و با تمام وجودم هر کاری میکنم تا زودتر خوب بشی
_منم دوست دارم خوب باشم و اینکه خیلی خوبه که اونا رو خوندی چون اگه میخواستم برات توضیح بدم خیلی اذیت میشدم
+ پیشی بهتره دیگه بخوابی فردا باید بریم پیش دکترت
_باشه شبت بخیر
+شب توام بخیر
.
.
تماس تلفنی
)اطلاعاتی ازش پیدا کردی ؟
~.........
)منظورت از نه چیه ؟ یعنی هیچکسیو به اسم مین یونگی نتونستی پیدا کنی !؟!
~.......
)دنبالشون برو و یه عکس ازش برام بفرست
فقط حواست باشه هوسوک متوجه نشه
~......
)هوسوکا تو واقعا آدمای جذابیو انتخاب میکنی ... هِه .... این پسره حتی از جیهو ام جذاب تره
.
.
(آقای مین نوبت شماست+یونگی بریم داخل ؟
هوسوک دست یونگی رو گرفت و با هم وارد اتاق شد
» سلام یونگی
_ سلام خانم دکتر
»میبینم که دوست جدید پیدا کردی!
+ سلام من جانگ هوسوک هستم
_راستش ایشون دوست پسرمه
»از آشنایتون خوشبختم آقای جانگ ... خب یونگی چرا اومدی؟
_حالم خوب نیست مثل زمانی شدم که مادرم فوت شد
» خب راستش ظاهرت هم مثل همون موقست .. خیلی ضعیف شدی چی شد که دوباره این حالتت برگشت؟
یونگی تمام اتفاقاتی که افتاده بود و برای خانم هان تعریف کرد و حین تعریف قطرههای اشک روی گونههاش میچکید به هوسوک دستشو گرفته بود
»متاسفم یونگی تو واقعاً زندگی سختی داشتی و اینکه آقای جانگ کارتون واقعاً افتضاح بوده فکر نمیکنم در حال حاضر بشه همچین کاری کرد اگر کسی اینو به پلیس گزارش بده شما به زندان میرید
سرشو پایین انداخت
+من واقعاً متاسفم من تمام تلاشمو میکنم تا اثرات اون اتفاق از بین بره
»همین که به خواسته یونگی تا حدی گوش دادید و باهاش رابطه نداشتید خیلی خوبه یونگی حالا تنهاست پس شما باید خیلی مواظبش باشید
+حتماً هر کاری لازم باشه میکنم
»یونگی تو بهتره برگردی به زندگی سابقت احتمالاً یه ترم از دانشگاهت عقب افتادی اما فرد باهوشی مثل تو میتونه خیلی زود به وضع سابق برگرده به نظرم بهتره با دوستات هم روبرو بشی نه لزوماً همین نزدیکیها اما اگر بتونی حقیقتو بهشون بگی باعث میشه خودت هم آروم بشی و اینکه تو نباید از آقای مین ناراحت باشی در واقع این که ناراحت نباشی غیر ممکنه ولی به اونم حق بده و از دید اون به مسئله نگاه کن
_ من دیگه از این افسردگی لعنتی خسته شدم وقتی شدید میشه بدنم ضعف میکنه و از نظر جسمی رقیض میشم این واقعاً اذیتم میکنه
»من برات دارو تجویز کردم لطفاً همه رو به موقع و درست مصرف کن من مطمئنم دوباره به حالت قبلت برمیگردی تو مشکلات بزرگتر از این و پشت سر گذاشتی
_ خیلی ممنون
»وقتی که داروها تموم شد دوباره بیا ... میتونید برید
+ ممنون ازتون خداحافظبعد از اینهمه وقت دوباره شروع به آپ کردم 🥲
واقعا متاسفم که انقدر منتظر موندید 🥺♥️
من بهتون گفته بودم که خیلی درگیره دانشگاهم و واقعا همینطور بود و بالاخره اول مرداد آزاد شدم 😮💨
من داستانو ادیت نکردم اما تعداده پارتارو کم کردم و الان ازتون میخوام که لطفا دوباره ووت و نظر بدید 😘😅
همونطوری که قول داده بودم داستانه مین یونو دارم مینویسم و بعد از اتمام فیک امید با ورژن کوکوی و این فیک آپه اونو شروع میکنم 😁
امیدوارم از تعطیلات لذت ببرید 😉🙃
YOU ARE READING
Eternal Love (Complete)
RomanceName: Eternal Love (عشق ابدی) Main Couple:Sope (Hoseok🔝) Genres:Daily Life, Smut,Mpreg,Angst, Romance,Rape,Happy End,... .................................................... _مین یونگی یه نوجوون ۱۷ ساله بود که مادرشو از دست داد ...