part 3

306 63 8
                                    

لبه ی پل نشسته و پاهاش در هوا معلق مونده بودن.
یک بار دیگه به صفحه ساعتش نگاه انداخت.
چهار و پنج دقیقه. حدود نیم ساعت تاخیر.
اگه خودش خیلی زودتر از زمان لازم اینجا نیومده بود، قطعا این حدس رو میزد که ماشین حامل قبلا مسیر رو رد کرده.

زودتر اومد چون صحبت کردنش با اون پسر به هیچ جا نرسید.
اگه میخواست اذیتش کنه حتما منت زمانی که برنامه ریزی کرده بود تا صرف صحبت باهاش کنه رو به روش میاورد تا یاد بگیره که جونگ‌کوک از اینکه یکی وسط بحث جدی مست کنه بیزاره.
اما اذیتش نمیکرد، چون تا حد زیادی بهش حق میداد که فرصت لازم داشته باشه.
تحت فشار بودنش رو میتونست درک کنه.
حتی اگه با سرسختی پنهانش میکرد، بازم سخته کنار اومدن با این حجم اجبار و تغییر.

نگاهش رو به طیف نورهای کوچیک دور دست، داد. همونجایی که احتمالا اکثر آدما خواب بودن.
و اون ساعت در اون آزاد راه سمت نورث برگن، تردد به حداقل میزان میرسید؛ چه از پل رو گذر، چه زیر پل.
باید صبر میکرد.

حساسیتی وجود نداشت. یعنی برای اون دیگه این ماموریت ها حساس به حساب نمیومدن.

طبق عادت، فندک فلزی رو از جیبش در آورد و درش رو بالا زد.
نور چراغ ون حامل رو در پنجاه متری جاده پایین که دید، فندک رو توی جیب برگردوند. ماسک رو بالا کشید و پایین پرید.

در تاریکی پشت یکی از ستون ها پناه گرفت. حواسش رو به ون و سرعتش داد.
تا وقتی ون از جاده گذشت آروم همونجا موند.
و بعد از همون جا، زیر پل، موتور رو آماده کرد و سوار شد.
با فاصله زیاد و چراغ خاموش دنبالش میکرد. ون از بزرگراه تغییر مسیر داد و وارد جاده ای فرعی، خاکی و خلوت شد.

چراغ موتور رو خاموش و همچنان با فاصله تعقیبشون کرد تا کمی از بزرگراه دور شدند.
دیگه وقتش بود...
موتور رو گوشه ای رها کرد و از پشت خار و خاشاک و بوته های بلند دوید و از ماشین که سرعت زیادی نداشت جلو زد، باید سریع کار میکرد.
روی زانو نشست و تیغه هایی که برای پنچر کردن لاستیک ها استفاده میکرد را همونطور که میخواست روی جاده خاکی انداخت.
ماشین با همون سرعت پایین از روی تیغه ها با فشار گذشت و

کم کم متوقف شد.

جونگ‌کوک نیم خیز خودش را چند متر جلوتر از جای توقف ون رسوند.
دارت های بیهوشی رو آماده تو کمربند تاکتیکالش جاساز کرد و تفنگش رو دست گرفت. منتظر موند تا یکی از اونها پیاده بشن.

راننده پیاده شد تا چرخ ماشین رو چک کنه. چراغ قوه هم دستش بود و زیر لب به زبون لاتین فحش میداد، وقتی جلوی چرخ زانو زد پشتش به جونگ‌کوک بود.

قبل از اینکه مرد متوجه علت پنچری بشه، جونگ‌کوک دارت رو تو اسلحه مخصوص جاگذاشت و پشت گردن مرد رو نشونه گرفت.
مرد فریاد مختصری کشید و قامت راست کرد تا اسلحه اش را آماده شلیک کنه. جونگ‌کوک به سمتش جهید و با ضربه زانو به فک اون رو بیهوش کرد و جلوی ماشین پناه گرفت.

𝐍𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐇𝐮𝐧𝐭𝐞𝐫                                     شکارچیِ شب (kookmin)Where stories live. Discover now