اولین بوسه

186 64 15
                                    

به سمت یخچال رفت و همونطور که جان گفته بود
مقداری خوراکی برای خودشون برداشت
و رو کانتر گذاشت

تو آشپزخونه چرخ زد تا لیوان برداره

وقتی هر چی می خواست برداشت
به سمت نشیمن رفت و وسایل رو روی میز گذاشت

با صدای بلند از جان پرسید:

پس اون دختر چسبت کجاست؟

همون موقع جان کمی در رو باز کرد و جیانگو از لای در
بیرون اومد و خرامان به سمت کاناپه مقابل ییبو رفت

ییبو ابروهاشو گره زد و با عصبانیت به گربه ای که حالا
روبروش نشسته بود خیره شد

دو پیشی شمیشیر رو از رو برای هم بسته بودن
و با عصبانیت به هم خیره شدند

مطمئنن جیانگو اگه می تونست حرف بزنه
دعوای جالبی پیش روی جان بود

ییبو با عصبانیت رو به گربه گفت:

《تموم این مدت تو اتاق پیش جان بودی؟
گربه بی حیا خجالت نمی کشی بدن لخت جان رو دید می زنی؟》

براش خط و نشون کشید

《 کاری می کنم دفعه دیگه جرئت نکنی نگاش کنی》
بلند شد و به سمت گربه حمله کرد

جیانگو  سریعا به سمت دیگه ای پرید و جیغ کشید

جان که لباس پوشیده بود با صدای جیغ جیانگو
بیرون اومد

چیزی که پیش روش می دید رو نمی تونست باور کنه
انگار کارتون تام و جری مقابل چشمهاش پخش می شد

ییبو به دنبال جیانگو دور مبل می چرخید و هر از گاهی کوسنی به سمتش پرت می کرد و مرتب تهدیدش می کرد

《جرئت داری وایسا... به چه حقی میری تو اون اتاق ...
گربه احمق پا کوتاه...وایسا...دفعه آخرته دیدش می زنی
وگرنه چشماتو از کاسه در میارم》

جیانگو در تلاش برای فرار بود
اما اگر فکر می کنید جیانگو فقط وامیسته تا کتک بخوره در اشتباهید

چون جیانگو از غفلت ییبو استفاده کرد و پرید روش
ییبو که انتظارشو نداشت از پشت روی کاناپه افتاد

سعی داشت گربه پشمالویی که روی صورتش بود
و رو با دستاش کنار بزنه

جان که  دیگه طاقت دیدن این دعوای بچه گونه رو نداشت

فریاد زد:
چتونه شما دوتا پریدین به جون هم؟

به سمت جیانگو رفت و اونو از ییبو جدا کرد
با اخمای گره خورده رو به هردوشون گفت:
چتونه شما دوتا ببین خونه رو به چه روزی انداختین

ییبو با اینکه هنوز عصبانی بود
اطراف رو نگاه کرد
در عرض همین چند دقیقه نشیمن کاملا داغون شده بود
حتی گلدون روی میز هم شکسته بود
هر کدوم از کوسنها یه ور افتاده بود
یکیشون به درخچه مورد علاقه جان برخورد کرده بود
و یکی از ساقه هاش شکسته بود

آشپزی با طعم عشقWhere stories live. Discover now