اولین دعوا

145 53 2
                                    

شرایط از کنترل خارج شده بود
فقط دو راه جلوی پای ییبو بود
یا اینکه جان رو رها کنه و یک زن رو به عنوان
استاد و معشوقش معرفی کنه

یا اینکه قید همه چیز رو بزنه
و از صنعت کناره گیری کنه

مطمئنا انتخاب ییبو هیچ وقت گزینه اول نبود

برای همین منیجر ییبو یه ملاقات خصوصی
بدون اطلاع به ییبو

با جان ترتیب داد و بعد از شرح شرایط
ییبو و اون نامه دولتی ازش خواست تا
ییبو رو رها کنه و یکی از آشپز هاش که دختر
جوونی بود رو به عنوان معشوق ییبو معرفی کنه

و همین در خواست موجب شکل گیری
اولین دعوا
و دلخوریشون از هم شد

فلش بک قبل از دعوا*

ییبو به سختی تونست از دست
فن ها،آنتی فن ها،خبرنگارها و حتی شرکت و منیجرش
در بره تا شخصی رو ببینه که به شدت دلتنگش بود
یک هفته ای از اخرین ملاقاتشون گذشته بود

در طی این مدت با هم چت می کردند و یا
شبها تماس تصویری بر قرار می کردند

ییبو هر شب از جان به خاطر اذیت هایی که مسببش بوده عذرخواهی می کرد و هر بار
جان بهش دلداری می داد که می تونه
تحمل کنه و مشکلی نیست

اما در دلش به خاطر تصمیمی که به اجبار گرفته بود آشوبی به پا بود

تصمیمی که بعد از ملاقات با منیجر ییبو و
به خاطر خود ییبو گرفت

باید از زندگی ییبو بیرون می رفت
و ازش دور میشد


ییبو غافل از این حقیقت که در طی این مدت جان خودش رو مهیای رفتن کرده بود
بدون اینکه چیزی بدونه به دیدار جان رفت تا
سورپرایزش کنه


با ذوق خوشحالی سرزده به خونه جان رفت و
چون اولین بارش نبود که به اونجا می رفت رمز در رو
وارد کرد و اهسته داخل شد
اما با چیزی که دید شوک زده شد

چند کارتن بسته شده گوشه پذیرایی بود
و وسایل اشپزیش
داخل کارتن های در بازی که روی کانتر بود قرار داشت

با صدایی که می لرزید جان رو صدا کرد
و با قدم هایی نامطمئن به دنبالش گشت
اما اثری از جان نبود

هر لحظه ترسی عجیب به وجودش چنگ می انداخت
هنوز داخل اتاق خواب نرفته بود که
صدای تلفن تو خونه پیچید
و بعد از چند بوق
رفت رو پیغام گیر
و باعث شد از حرکت بایسته

صدای مردی که با لهجه فرانسوی و به سختی و دست پا شکسته چینی حرف می زد
توی خونه پیچید:

جان اونجایی؟
چند بار به قوشیت (گوشی منظورشه)
زنگ زدم اما جواب ندادی
فگت می کاستم بهت بقم برات home قرفتم
منتظقت می مونم تا ببینمت

آشپزی با طعم عشقWhere stories live. Discover now