6

206 34 8
                                    

با صدای جیغ لاستیکاش ماشین متوقف شد از ماشین پیاده شد با ژست مخصوص خودش موهاش کنار زد به بقیه که داشتن پیاده میشدن نگاه کردلیسا دستش توی بدنش جمع کرد بود اخمی بزرگ روی پیشونیش بود نشون از این میداد که چند دقیقه ای زود تر از اونا رسید به نامجونی که با ریموت در خونش باز کرد و جیمین رزی که دست تو دست هم وارد خونه باشکوه نامجون میشدن نگاه کرد جونگکوکی که نیشخند بدی روی لباش بود اون پسر همیشه نیشخندش همراه خودش داشت و فقط به لیسا نگاه میکرد این چیزی بود که جنی امروز متوجهش شده بود با پارک شدن موتور کسی کمی ترسید عقب رفت وقتی راننده کلاهش برداشت لعنتی بهش فرستاد اون چهره زیبا و مخدوش و کم‌نظیر تهیونگ هر کسی به خودش جذب می‌کرد از موتور پیاده شد نگاه اجمالی به خونه باشکوه روبه روش انداخت بدون اینکه در نظر داشته باش دختری که مستقیم وایساده نگاهش آنقدری باهوش هست که الان داره تحلیل میکن که چطور همچین آدمایی دزدی با دیدن این خونه تعجب نکردن خیلی دارن عادی جلوه میکنن

-یادم باشه به نامجون بگم از روشن بودن دوربیناش مطمعن بشه

با تیکه ای که گفت با نگاه خیره و ترسناک تهیونگ روبه رو شد بهش نزدیک شد با لبخند بدش به دختر تخس روبه روست نگاه کرد

+زاتن کسی که پولدار نباید ناراحت باشه چیزی ازش دزدیده میشه چون می‌تونه اونو خیلی راحت بخره و این دزدی حتی به منم انرژی نمیده من اگر بخوام امروز چیزی بدزدم مطمعنن لغمه درشت تری برمیدارم و بعد بهش اشاره کرد
منظورش خود می بود اون پسر می‌تونست با حرفاش سیم های مغز جاذبه جا کنه
سعی کرد واکنشی نشون نده حتی یه اخم کوچولو
که دوباره صدای بمش اونو از توهم بیرون آورد پس بهتره بدون بادیگاردات وارد این خونه نشی که برات خطر ناک

تنه ای بهش زد از کنارش رد شد با عصبانیت و حرص به جای خالی اون پسر نگاه کرد

با کفشهای پاشنه بلند بهش نزدیک شد دوباره حرفهای کنایه ایش شروع کرد
+با دقت نگاه کن لذت ببر چون تو رویاهات دیگ همچین جایی نمیتونی ببینی
جدا شد زبونش وقتی داشت ازش فاصله میگرفت براش در آورد

پیش خودش فکر کرد که اونو سوزوند ولی از نظر تهیونگ اون فقط یه دختر نیم وجبی کیوت بود که بعد از مدت ها تونست بود سرگرمش کنه شاید اون اسباب بازی جدیدش بود

پشت دختر تخسی که حتی درک نمی‌کرد چطور با اون کفشای پاشنه بلندش میدوعه راه افتاد خودش توی زیر زمین اون خونه دید دری که وسط حیاط چمن کاری بود با پله های طولانی به در دیگ خطم میشد بعد از باز کردن در نگاه اجمالی به داخلش انداخت زیر زمینی با سیستم های زیباد

نیشخنده وحشتناکی روی صورتش بود روی مبل چرم و مشکی اونجا نشست بقیه هم پشت بندش چشم از اون جای باشکوه برداشتن گرد دور هم نشستن بی مقدمه شروع به حرف کرد

𝙍𝙄𝙉𝙂🥊Where stories live. Discover now