13

176 24 3
                                    

3 سال بعد

اون مرد جذابی
هیونجین با چشمای پر اشتیاق روبه رئیس خودش گفت به اون عکس خیره بود انگاری که همه میتونستن بفهمن توی ذهنش چی میگذره هرکس به اون صورت بی نقص نگاه میکرد همین تو ذهنش تداعی میشد
اون نمیتون واقعی باشه

جیهوپ دستی به شونه های اون پسر کشید
+هواست باشه هیچ وقت گول ظاهر ادمارو نخوری

-منظورتون چیه ریس
جیهوپ نفس عمیقی کشید از عکس تهیونگ چشم برداشت سمت پوشه ها چیده شد تو قفس رفت پوشه سیاه برداشت  اونو تغریبا روی میز پرت داد
به پسر گیرا روبه روش نگاه کرد بهش اشاره کرد بهش نزدیک شده
در پوشه باز کرد عکس های چاپ شده متعدد که شبیه روزنامه به چشم میومدن باعث شد که هیونجین با تعجب نگاه اون عکسا کنه
جیهوپ دستش رو صفحه چرخوند روی عکس جنی وایساد

+این یه پرونده حل نشد و مرموزه
با چشمای متعجب به رییس خودش خیره شده بود

-فک کنم این دختر میشناسم
جیهوپ سرش به معنی تایید بالا پایین کرد

+آره این جنی کیم
هیونجین به رئیس خودش نگاهی کرد گفت

+فک کردم اون مرده

جیهوپ سرش به معنی منفی تکون داد
+در حقیقت هنوز مدرک معتبری نیست سه سال که دنبالش همه جارو گشتیم ولی خبری نیست اینکه اون مرده یه احتمال ولی این خبر باباش خواست پخش کنیم که مردم به چیزی شک نکنن  و سود اون شرکت بزرگ پایین نیاد

باز نگاهی به عکس اون دختر زیبا کرد بلافاصله از رییس خودش پرسید

+این چه ربطی به تهیونگ داره؟

جیهوپ خنده بدی کرد
+طبق اطلاعاتی که به دستمون رسید و خود دوستاش گفتن یه اتفاق بینشون افتاد باعث شد روز قبل از گم شدن یا حتی مردن جنی با تهیونگ یه بحث داشته باشه

پرونده جمع کرد دوباره سر جاش گذاشت

+به خاطر همین عکس تهیونگ نشونت دادم که راجب پرونده جنی بهت بگم تاریخ انقضا هر پرونده ای یه روز تموم میشه این پرونده ام امروز بسته میشه

هیونجین نگاهی به جیهوپ کرد
+چون دیروز باباش مرد!؟

جیهوپ نیشخندی زد سمت در شیشه ای رفت

.....
با ضربه بد در اخمی کرد سرش بالا گرفت

+بهت یاد ندادن مثل آدم وارد شی؟
زبونش توی دهنش چرخوند صاف سر جاش وایساد

+چته ؟
تهیونگ وقتی که با چشمای سوالی نگاهش میکرد از جونگکوک پرسید

سمت تهیونگ رفت روی نزدیک ترین مبل نشست
+برای مراسم خطم اون عوضی از طرف هممون‌ دست گل فرستادم

خودکار توی دستش روی میز پرت کرد از روی صندلیش بلند شد سمت پنجره رفت از بالای اون آسمون خراش به زیر پاهاش که حالا انسان ها به نقطه ای تبدیل شد بودن نگاه کرد اون بلاخره به هدفش رسید حالا واینر توی دستش بود اون به عنوان رییس شناخته میشد با اینکه  اتفاق خاصی توی این مدت براش نیوفتاد بود ولی بازم  آدمای زیادی دید با خیلیا معاشقه داشت ولی هنوزم به فکر اون چشمای گربه ای بعضی وقتا توهم میزد
حضور کسی کنارش حس کرد برگشت جیمین دید

𝙍𝙄𝙉𝙂🥊Where stories live. Discover now