8

164 32 11
                                    

+پسرا پسرا جمع شید که می‌خوام خوشتیپتون کنم

با صدای جنی و خنده روی لبش آبروی تهیونگ از تعجب بالا رفت این دختر مغرور چتور انقد کیوت و بامزه بود ؟,

+هی چی خریدین
با شونه ای که جونگکوک به لیسا زد ازش پرسید بهش نگاهی انداخت
+کلی چی
بعد از حرف لیسا سرش تا ته وارد پلاستیک دستش کرد که ببینه چی شد
که هولش داد باعث شد سرش بلند کنه سوالی نگاهش کنه 

لیسا پلاستیک روی زمین گذاشت

لباسی باحال آور سایز سفید از داخلش بیرون آورد
+جیمین این برای توعه

همین که دستش بلند کرد جیمین لباس از دستش قاپید
+سلیقه رزی
لیسا سریع رو بهش گفت

+هی کوک اینم برای تو

با شنیدن اسمش این لفظ از دهن دختر تعجب کرد ولی سعی کرد واکنشی نشون نده لباس آور سایز مشکی و شلوار کارگو و کلاهی که به دستش داد از همین الان میتونست بگه صد برابر عاشق اون دختر شد چون کاملا سلایقش می‌شناخت نگاه خیره ای به لباس توی دستش کرد در حال تحلیل بود که چطور این دختر انقد سلایقش بهش نزدیک

+دوسش نداری ؟
با شنیدن صداش سرش به نشونه نه تکون داد
+در واقع عالی
بعد از حرفی که زد جیمین سریع از کنارشون رد شد گفت

+در واقعه مخصوص خودشه تمام لباسای خودشم همینه

لیسا ابروش با تعجب بالا انداخت ولی سریع روش ازشون گرفت لباسی دیگ بیرون آورد پیرهن سفید با یه شلوار خوشتیپ

+تهیونگ اینم برای تو
بلند شد لباس از دست لیسا کشید
+من چرا باید همچنین لباس مزخرفی بپوشم
بعد از اعتراضش سریع دستشو به نشونه تسلیم بالا آورد
+من انتخاب نکردم کار جنی بود
لیست سریع گفت با دست به جنی اشاره کرد
سوالی به جنی نگاه کرد که اون دختر باز تو پوسته مغرور خودش فرو رفت

-استایلت‌ باید به یه آدم محترم و کاره بخوره حداقل برای یه روز بهتر به من بخوری

بعد از شنیدن حرفش اوهومی کرد لباس گوشه ای انداخت سیگاری روشن کرد به نامجونی که لباس خودش از دست لیسا میکشید نگاه کرد خودش توی اون جمع ولی دور از بقیه میدید چطور انقد می‌تونستن خوشحال باشن نگاهش ناخودآگاه سمت دختری که تازه وارد زندگیش شده بود و اخلاق متفاوتی با بقیه داشت کشید شد اونم آروم نشسته بود به بقیه نگاه میکرد اون این نگاه خوب می‌شناخت چهره ای پر از نفرت ولی مثل همیشه بی تفاوت بود

+گایز فردا صبح باید بریم سمت شرکت
با حرف جیمین این جنی بود که سریع شروع به حرف زدن کرد
+یا تایمش بنداز بعد ظهر آخه کی صبح پا میشه
سوالی بهش نگاه کرد که یعنی خوابت انقد مهمه که سریع لیسا به حرف اومد
+یا جیمین راست میگه دیگه ما میکاپمون خیلی طول می‌کشه
وقتی به لیسا نگاه کرد فهمید که چقدر توی بدبختی آخه این دخترا چرا انقد دردسر دارن تیر خلاص رزی زد که دستش روی شونش کشید ازش خواهش کرد بعد ظهر باشه بعد از درخواست رزی سریع تایید داد
دستش کشید سمت بالا بردش برای خواب

𝙍𝙄𝙉𝙂🥊Where stories live. Discover now