من گیر کردم بینِ
«منی که دوست داره باهات حرف بزنه»
وَ
«منی که دوست داره همه چیزو باهات تموم کنه . »+ من گیر کردم گوگی .
+ بعضی وقتا دلم میخواد باهات حرف بزنم .
+ بعضی وقتا هم دلم میخواد باهات قهر کنمو دیگه ایمیل نفرستم .
+ بعضی وقتا به خودم میامو میبینم ساعت هاست تو اتاقم نشستم و دارم بهت فکر میکنم .
+ بعضی وقتا میخوام بیام همین دفتری که توش مینویسم رو هم بسوزونم .
+ بعضی وقتا ساعتها میشینم به عکسای بچگیمون نگاه میکنم .
+ بعضی وقتا دلم میخواد هرچی که مربوط به تو میشه رو از زندگیم حذف بزنم .
+ ولی نمیتونم گوگی ..
+ زمانی میتونم اینکارارو کنم که خودمو هم از زندگی سَقَط کنم .
+ فقط وقتی میتونم بهت فکر نکنم که اون روز قلبِ خودم برا همیشه خاموش شده باشه و به زندگیم پایان داده باشه .
+ ولی میدونی بینِ همه ی این گیر کردنآ چی واقعیِه ؟
+ اینکه دوست دارم با تو باشم خرگوشِ بد قول .
+ ته ته هیچوقت از با تو بودن خسته نمیشد .
+ حتی وقتی همو یه هفته نمیدیدیمو با هم حرف نمیزدیم ،
+ حتی وقتی پَنج روز از هفته رو از حسِ نوازش کردنِت محروم میشدم ،
+ حتی وقتی تو یه اتاق نبودیم ، باز هم خسته نمیشدم .
+ هیچوقت دلزده نمیشدم .
+فکر کنم همه ی اینا به خاطرِ این بود که بهت اعتماد داشتم خرگوشِ بَد !
+ میدونستم همه ی تَکالیفت رو درست انجام میدی تا بیای منو ببینی .
+ ته ته و تآتآ بهت اعتماد داشتن .
+ من به افکارت اعتماد داشتم گوگی .
+ می تونی بفهمی چه میگم ؟
+ من حتی اونموقعها هم - همه اون چیزی که داشتی و همه ی اون چیزی رو که راجبِ داشتنشون باهام رویا پردازی میکردی رو دوست داشتم .
+ از اینکه راجبِ چیزایی که حرصت میداد باهام حرف میزدی خوشحال بودم ، من حتی ضعف هات رو هَم میدونستم .
+ وَقتی یکم بزرگتر شدیم احساس کردم نقطه ضعفِ تو ، نقطه قوتِ منِه ! ما مکملِ هم بودیم .
+ در واقع هردومون یه ترس مشترک داشتیم و اون نَدیدَنِ هم دیگه بود .
+ برام سوالِ که با دونستنه همه ی اینا ، چرا یه هو شروع کردی به بَد شدن !؟ وَ ولم کردی .
+ با اینکه الان بنظرم شبیه آدم بدآ هستی ولی با همه ی این بد بودنت فکر میکنم ما بازم به هم میایم !
YOU ARE READING
VENA AMORIS
Actionهمونجور که رایتر تلاش میکنه منظم باشه ، شمام ووت، کامنت، و فرستادنش به بقیه رو یادتون باشه . منم نیاز به انگیزه دارم خب (: 🌨️⭐⭐🌨️ میگـن: حلقهٔ ازدواج را به خاطرِ اين در انگشت چهارم در دست چپ میپوشند که یک رگ مستقیماً از انگشتِ چهارم به قلـب شخ...