Part 13

1.5K 233 140
                                    

من گیر کردم بینِ
«منی که دوست داره باهات حرف بزنه»
وَ
«منی که دوست داره همه چیزو باهات تموم کنه . »

+ من گیر کردم گوگی .

+ بعضی وقتا دلم میخواد باهات حرف بزنم .

+ بعضی وقتا هم دلم میخواد باهات قهر کنمو دیگه ایمیل نفرستم .

+ بعضی وقتا به خودم میامو میبینم ساعت هاست تو اتاقم نشستم و دارم بهت فکر میکنم .

+ بعضی وقتا میخوام بیام همین دفتری که توش مینویسم رو هم بسوزونم .

+ بعضی وقتا ساعتها میشینم به عکسای بچگیمون نگاه میکنم .

+ بعضی وقتا دلم میخواد هرچی که مربوط به تو میشه رو از زندگیم حذف بزنم .

+ ولی نمیتونم گوگی ..

+ زمانی میتونم اینکارارو کنم که خودمو هم از زندگی سَقَط کنم .

+ فقط وقتی میتونم بهت فکر نکنم که اون روز قلبِ خودم برا همیشه خاموش شده باشه و به زندگیم پایان داده باشه .

+ ولی میدونی بینِ همه ی این گیر کردنآ چی واقعیِه ؟

+ اینکه دوست دارم با تو باشم خرگوشِ بد قول .

+ ته ته هیچوقت از با تو بودن خسته نمیشد .

+ حتی وقتی همو یه هفته نمیدیدیمو با هم حرف نمیزدیم ،

+ حتی وقتی پَنج روز از هفته رو از حسِ نوازش کردنِت محروم میشدم  ،

+ حتی وقتی تو یه اتاق نبودیم ، باز هم خسته نمی‌شدم .

+ هیچوقت دلزده نمیشدم .

+فکر کنم همه ی اینا به خاطرِ این بود که بهت اعتماد داشتم خرگوشِ بَد !

+ میدونستم همه ی تَکالیفت رو درست انجام میدی تا بیای منو ببینی .

+ ته ته و تآتآ بهت اعتماد داشتن .

+ من به افکارت اعتماد داشتم گوگی .

+ می تونی بفهمی چه میگم ؟

+ من حتی اونموقعها هم - همه اون چیزی که داشتی و همه ی اون چیزی رو که راجبِ داشتنشون باهام رویا پردازی میکردی رو دوست داشتم .

+ از اینکه راجبِ چیزایی که حرصت میداد باهام حرف میزدی خوشحال بودم ، من حتی ضعف هات رو هَم میدونستم .

+ وَقتی یکم بزرگتر شدیم احساس کردم نقطه ضعفِ تو ، نقطه قوتِ منِه ! ما مکملِ هم بودیم .

+ در واقع هردومون یه ترس مشترک داشتیم و اون نَدیدَنِ هم دیگه بود .

+ برام سوالِ که با دونستنه همه ی اینا ، چرا یه هو شروع کردی به بَد شدن !؟ وَ ولم کردی .

+ با اینکه الان بنظرم شبیه آدم بدآ هستی ولی با همه ی این بد بودنت فکر میکنم ما بازم به هم میایم !

VENA AMORIS Where stories live. Discover now