سلام و صد سلام زیبارویان
خلاصه ی پارت قبل : جیمین اومد خونه ی تهکوک ، کوک در مورد اینکه جیمین کام یونگی رو خورده که شبیهش شده پرسید ، ته و یونگی هم اومدن ، مست کردن ، جونگکوک با رشوه دادن به یونگی جای مشروب هارو فهمید
~ third person pov ~
گوشیش رو که داشت زنگ می خورد برداشت و با دیدن آلفاش ، با کنجکاوی تماس رو وصل کرد و گفت : کوکی صحبت می کنه
می شنوم آقای کیمتهیونگ خنده ی بی صدایی کرد و گفت : از آقای کیم به کوکی فرمانده بگوشم
جونگکوک لپاش رو باد کرد و شاکی گفت : دد تو به من زنگ زدی من باید بگم بگوشم
تهیونگ بدون توجه به نگاه های پر از تعجب کارمند هاش که توی اتاقش بودن بلند خندید و گفت : ببخشید عزیزم
جونگکوک هومی کشید و آروم گفت : چی شده زنگ زدی دد ؟ کی میای ؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید و جواب داد : راستش می خواستم بگم امشب منتظرم نباش و غذات رو که خوردی بخواب
امروز روز آخره و بعدش تعطیلات شرکت شروع میشه و خیلی سرمون شلوغه
نه تنها شو رو داریم باید حقوق همه رو هم بریزم و با توجه به عملکرد ها پاداش رو هم بدم برای همین خیلی طول می کشه عزیزمجونگکوک با ناراحتی آروم لب زد : یعنی شب نمیای ؟
ته : میام عزیزم فقط شاید خیلی دیر بشه برای همین لطفا بخواب باشه ؟
جونگکوک هم آهی کشید و با نارضایتی قبول کرد و گوشی رو قطع کرد
بی صدا در خونه رو باز کرد و با عوض کردن کفشاش با دمپایی هاش ، با قدم های شمرده شمرده وارد هال خونه شد که با دیدن جونگکوک که با چشمایی که هر لحظه باز و بسته می شد روی مبل نشسته بود ، شوکه شده سریع کیفش رو روی مبل پرت کرد و خودش رو به پسر رسوند
جونگکوک با حس کردن حضور جفتش ، چشماش رو آروم باز کرد و خواب آلود زمزمه کرد : سلام دد
تهیونگ نچنچی کرد و بعد اینکه پسر رو بغل کرد ، همونطور که سمت پله ها می رفت گفت : مگه نگفتم بخواب خوشگلم ؟
چرا تا این وقت شب بیدار موندی ؟ ساعت دو شدهجونگکوک گونه هاش رو به شونه ی مرد کشید و آروم جواب داد : خوابم نبرد دد
بوبزی هات نبودن که سرم رو روشون بزارمتهیونگ خنده ی آرومی کرد و پسر رو آروم روی تختشون گذاشت و با بوسیدن پیشونیش آروم گفت : لباسم رو عوض می کنم
مسواک می زنم سریع میام
باشه خوشگلم ؟جونگکوک هم هومی کشید و همونطور که مقاومت می کرد که چشماش بسته نشه ، سرش رو تکون داد و منتظر موند تا الفاش برگرده
~ tomorrow ~
~ third person pov ~با نوازش هایی که روی کمرش حس می کرد هومی کشید و چشماش رو آروم باز کرد که با دیدن جفتش که داره بهش نگاه می کنه ، کشی به بدنش داد و سرش رو روی سینه ی مرد گذاشت و چشماش رو بست تا به ادامه ی خوابش برسه و توی همون حالت آروم زمزمه وار گفت : مگه تعطیلات شروع نشده دد ؟ چرا بیدارم می کنی ؟ مگه کوکی آزاری ؟

YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، فردی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل...