39

835 129 51
                                    

سه ماه رابطه ی کوک و ته یانگ برای پسر کافی بود که توی سرش نقشه قتل بکشه و اون قاتل سریالی درونش رو بیدار کنه تیزترین چاقوی ممکن رو بخره و پسر رو بکشه.

بین کت و شلوار گرون قیمت فشرده می شد. عکسایی که گرفتن خیلی خوب بودن ولی باعث مشهور شدن پسر نشد پس سعی کردن با بازی کردن توی یه درام توجه هارو به خودش جلب کنه.

آسون نبود نمی دونست این لعنتی چندمین شرابی بود که می نوشید بیشتر احساس مریضی می کرد تا مستی.

اصلا وضعیت خوبی نداشت جونگکوک توی سکس چت باهاش‌خوب رفتار می کرد ولی حضوری؟ هه نادیده‌اش‌ می گرفت جوری که اصلا وجود نداره.

کارگردان تصمیم گرفته بود براشون یه جشن بگیره و همه مست بودن کاملا مست تهیونگ داشت اطراف محل قدم می زد و از کنار آدم های مست رد می شد.

داخل سرویس بهداشتی رفت. به اینه نگاه کرد چشمای پف کرده، بوی الکل و نعشه حالش خوب نبود.

"خدایا شبیه یه گدای بی خانمان شدم! صبرکن...من یه گدای بی خانمانم" با شنیدن صدای قدم سرش رو چرخوند.

"تهیونگ اینجا چیکار می کنی؟"تهیونگ فورا لبخند زد و به سمت پسر رفت "کوکی!" خودش رو به پسر فشرد. جونگکوک با حس کردن دستای تهیونگ دور کمرش نفس عمیقی کشید.

"تو بوی خوبی میدی"تهیونگ گردن جونگکوک رو بو کرد و بعدش بوسه ای اروم روش گذاشت"تهیونگی مستی بیا بریم خونه"

قطعا یه چیزی اشتباه بود اما پسر خیلی حالش خراب تر از اینی بود که بفهمه و فقط به جونگکوک تکیه داد.

به سختی رفتن بیرون تهیونگ قصد جدا شدن از پسر کوچیکتر رو نداشت پس جونگکوک با کلی زور گذاشتش توی تاکسی و خودش جلو نشست.

———————————

تهیونگ چشماش رو کمی باز کرد روی تخت بود و هم اتاقیش درحال نوشیدن بود توجه ای نکرد و فقط به خواب ادامه داد.

برای بار دوم که چشماش رو باز کرد چیز خیس و نرمی رو روی لب هاش حس کرد چشماش رو به هیچ عنوان باز نکرد چون میدونست کیه و داره چیکار میکنه.

جونگکوک به ارومی پایین رفت و تهیونگ همینطوریش هم سخت شده بود"تهیونگ لطفا بیدار شو"

لعنتی جونگکوک که مست نبود یهو چی شد کمی فکر کرد درسته نفسش بوی الکل می داد.

جونگکوک مست بود. مست و دیوونه!

"تهیونگی"پسر وقتی احساس کرد شلوارش داره به پایین کشیده میشه لرزی توی ستون فقراتش حس کرد.

فاک فاک تهیونگ لعنتی نمی دونست چطور جلوش رو بگیره احساس می کرد فلج شده و به زودی بهش تجاوز میشه.

عضله ای تکون نمی داد ترس از چیزی که کاملا منطقی نبود"خدای من ته ورزش کیری چیزی می کنی؟ از آخرین باری که دیدمش بزرگ تر شده"

تهیونگ چشماش رو باز کرد و روکش رو روی بدن برهنه اش کشید "شاید چون آخرین باری که دیدیش ما دوتا بچه دبیرستانی بودیم؟"

جونگکوک سرش رو تکون داد و خندید، جلو رفت و روی بغل تهیونگ نشست و پسر رو غافلگیر کرد.

با دکمه های‌تهیونگ بازی می کرد گهگاهی باسنش رو که دقیقا روی دیک پسر بود رو تکون می داد. "متاسفم" جونگکوک با مظلوم ترین نگاه ممکن به تهیونگ نگاه کرد.

تهیونگ فکر کرد بیبی‌ش چقدر کیوته اما نگاهی به وضعیت انداخت درسته بیبی‌ش کیوت و شیطانی بود!

تهیونگ با تردید دستاش رو روی کمر کوک گذاشت و نزدیک ترش کرد جوری که نفس هاشون رو روی پوست هم حس می کردن"از دوست پسرت بزرگ ترم؟"

جونگکوک لبخند زد و میخواست بزرگ‌تر رو ببوسه اما تهیونگ سریع سرش رو عقب کشید"کوکی میخواد تهیونگی رو ببوسه!"

تهیونگ لبخند کوچیکی زد و دست چپش رو روی گونه ی پسر گذاشت و ضربه ی ارومی روش زد"از کی انقدر کیوت شدی؟"با لبخند خرگوشی پسر، قلب تهیونگ کاملا ذوب شد "من همیشه کیوت بودم تو هیچوقت متوجه نشدی"

پسر با حالت تمسخرانه ای ابروش رو بالا داد"دارلینگ من همیشه بهت توجه می کردم تو اونی هستی که به من گفتی گی نیستی!"

لب های پایین جونگکوک شروع کرد به لرزیدن و پسر فورا از حرفی که زده بود پشیمون شد"تهیونگی تو قبلا هموفوبیک بودی..."

"من خیلی نابالغ بودم کوکی معذرت می خوام من خودم بای ام و در مورد این قضیه کاملا ذهنم بازه"

"تو قبلا نظر های بدی می دادی.. گوکی عاشق پسری بود. اون در مورد خودش فکر بدی می کرد چون بهترین دوستش به اون می گفت که همجنس گرا بودن اشتباه عه. اون با اسکارلت تو رابطه بود ولی اسکارلت با تهیونگی به اون خیانت کرد. گوکی تنها بود. تهیونگی خودش یک بهترین دوست جدید داشت.تهیونگ گوکی را به خاطر داشتن اولین خالکوبی ش قضاوت کرد. تهیونگ گوکی رو به خاطر سرخ شدنش بخاطر صحبت با مردی مسخره کرد. تهیونگ اون رو همجنسگرا صدا کرد.
تهیونگ اهمیتی نداد. اون همه چیز رو می دونست و با این حال اهمیتی نمی داد. گوکی ترسیده بود..."

تهیونگ در حالی که جونگ گوک به صحبتش ادامه می داد، ساکت موند چشماش شیشه ای بود که جلوی اشک هاش رو گرفت، در حالی که دیگری سفت بود و احساسات زیادی نشون نمی داد اما به محض اینکه صحبتش تموم شد شروع به گریه کرد. تهیونگ فهمید. اما پسر می‌دونست که وقتی جونگگوک هوشیار می‌شه، باید با اون صحبت کند.

"کوکی عاشق تهیونگ بود..."قبل از اینکه بتونه واکنشی نشون بده روی تخت هل داده شد. یه موج یهویی لذت بهش برخورد کرد.

"خیلی سخت شدی ددی"گفت و دیکش رو گرفت.

جونگکوک وقتی مست بود به معنای واقعی زنی بود که پریود می شد هر ثانیه یه بار مودش عوض می شد و تهیونگ شاکی نبود!

S*X MATE(complete)Where stories live. Discover now