PART '5'

454 69 8
                                    

چند دقیقه از وارد آب شدنشون می گذشت. جونگ کوک مثل کل امروز، لبخند بزرگی روی لب داشت و با شیطنت هاش دل پادشاه رو می برد.

با فاصله از تهیونگ ایستاد. آب تقریبا تا بالای سینه هاشون بود اما جونگ کوک ترجیح می داد به قسمت عمیق آب بره تا بتونه راحت تر شنا کنه ولی نگرانی پادشاه اجازه زیاد دور شدن رو نمی داد.

_ چرا نمیایی اینجا؟ خیلی حال میده!

پسر کوچیک همون طور که سرش رو زیر آب می برد و بعد از چند ثانیه بیرون می اومد، رو به تهیونگ داد زد و به مرد که توی قسمت کم عمق آب ایستاده، خیره اش بود، متقابل زل زد.

زنجیری طویل و محکم بین نگاه های خیره شون به وجود اومده بود که توسط هیچ تبری بریده نمی شد. چشم های پسر کوچک تر درخشید و تهیونگ متوجه شد نقشه شیطانی توی ذهنش داره و قبل از اینکه بتونه واکنشی نشون بده پسر مقدار قابل توجهی از آب رو روی صورتش ریخت.

صدای داد پادشاه و خنده معشوقه اش با این شیطنت بلند شد و پسر با شنا کردن به قسمت کم عمق آب، جایی که مردش حضور داشت، رفت.

_ پسر شیطون!

جونگ کوک به طرز بامزه ای، ریز خندید و با انداختن جسم برهنه اش توی آغوش امن مردش، دلیلی برای یه هم زدن تعادل پادشاه و افتادنشون توی آب شد.

صدای خنده های شیرینش بلند شد و قلب تهیونگ دیگه بیشتر از این نمی تونست محکم به سینه بکوبه.

زیر نور ماه در حالی که تا سینه و توی آغوش هم زیر آب بودن، قفل نگاه هاشون محکم شد.

پسر کوچک تر لب پایینش رو زبون کشید و با حلقه کردن دست هاش دور گردن مردش، خودش رو بیشتر به تن برهنه و داغش چسبوند.

_ ته...

به نرمی زمزمه کرد قبل از اینکه مرد لب هاش رو به اسارت لب های خودش بگیره. بوسه ی خیس و نرمی بود. چیزی که پسر کوچک تر عاشقش بود، ملایمت های مرد به هنگام عشق بازی بود.

جوری که با لطافت گل باهاش رفتار می کرد و به نرمی می بوسیدش و تنش رو لمس می کرد.

با بوسیده شدن لب بالاش و سپس مک عمیقی که مرد بهش زد، ناخودآگاه لب هاش از هم فاصله گرفتن و زبان سواستفاده گر و فرصت طلب تهیونگ سریع وارد حفره گرم دهانش شد.

صدای ناله تو گلوش با نوازش نسیم به گوش مرد رسید و باعث شد محکم تر ببوسه و حفره دهانش رو فتح کنه.

پسر کوچک تر دست راستش رو نوازش وار از کمر تا گردن و سپس بین موهای نرم و خیس پادشاه برد و چنگ آهسته ای بهش زد.

SECRETМесто, где живут истории. Откройте их для себя