𝑪𝒊𝒏𝒒

1.3K 296 82
                                    

"جونگکوک، تو نیاز داری بخوابی چرا این وقت شب بیداری؟"جیمین به جونگکوکی میگه که حدود بیست دقیقه ست توی دفترش قدم میزنه بدون اینکه چیزی بگه.

"میدونی چرا هیونگ"جونگکوک خیلی احساس ناامیدی می کرد، دو روز شده بود که پک نایت واکر به پک‌ش اومده بودن همینطوریش برای زیادی بود و این وسط هم تهیونگ اصلا باهاش صحبت نمی کرد و فقط رسمی جوابش رو می داد. به نظر می رسید ازش دوری میکنه و این به جونگکوک صدمه می زد.

"در مورد جفتت تهیونگه؟"جونگکوک سرش رو تکون میده و همه چیزایی که توی پک نایت واکر اتفاق افتاده بود رو برای پسر تعریف می کنه."یعنی میگی تهیونگ یکی رو به عنوان جفتش داره؟همچین چیزی ممکنه؟ اونم جفت الفای خون خالص؟"هیچی منطقی بنظر نمیاد. اگر خون خالص باشی به یه فرد خاص تبدیل میشی که کسی تخم درگیر شدن باهاش رو نداره.

"می دونم"جونگکوک آهی میکشه و روی مبل کنار جیمین میشینه.

"بنظرت ممکنه تهیونگ دوتا جفت داشته باشه؟"سوال جیمین باعث عصبانیت الفا میشه"هیونگ احمقی؟شاید درمورد تو درست باشه اما در مورد الفای خون خالص جفتش امکان نداره! تاریخ گرگینه هارو نخواندی؟!معلومه که نخوندی سر کلاسش مشغول لاس زدن با هوسوک بودی"

خب شت جیمین دکمه ی بدی رو فشار داده بود."ببخشید میدونم امکان نداره متاسفم که درمورد همچین چیز احمقانه ای صحبت کردم"

"اشکال نداره هیونگ منم متاسفم که باهات بد حرف زدم"

"حالا میخوای چیکار کنی؟"جیمین میدونست که چقدر جونگکوک منتظر جفتش بود حالا تهیونگ اینجاست، جونگکوک میخواد تلاش کنه اما تهیونگ خیلی دوره چون ظاهرا جفت داره.

"من نمی تونم تسلیم بشم هیونگ اما قبلش باید در مورد احمقی که تهیونگ در موردش صحبت می کرد بفهمم"جونگکوک با قطعیت میگه و‌جیمین سر تکون میده.

بعد از چندثانیه جیمین می پرسه"یعنی چی که شاید دو جفت داشتن در مورد من درست باشه؟"

جونگکوک نیشخند می زنه"فکر میکنی به نگاه الفا یونگی به شما دوتا و نگاه شما دوتا بهش توجه نکردم؟"جیمین گیج شده بود. شنیده بود که بعضی گرگینه ها دوتا جفت دارن اما خیلی نادره، هیچوقت فکر نمی کرد براش اتفاق بیوفته.

"نمی دونم همه چیز خیلی گیج کننده ست"پسر غر‌ زد.

"اشکالی نداره هیونگ، من فکر میکنم تو و هوسوک باید درموردش با الفا یونگی صحبت کنید بعد شاید بفهمی؟"جیمین سرش رو تکون میده چون راه حلی بهتر از صحبت کردن سراغ نداره.

~.~

جونگکوک کل شب رو نخوابید، فکرش درگیر تهیونگ بود و از اونجایی که زیر یه سقف زندگی میکردن بوی امگا رو همیشه حس می کرد که جونگکوک رو دیوونه می کرد. خیلی بد تهیونگ رو میخواد اما اول قراره همه چیز رو بفهمه بعد چون قصد ناراحت کردنش رو نداره.

Flower crown Where stories live. Discover now