تهیونگ بی توجه به چشمای ریز شده و لحن مشکوک شده جین با هیجان پرسید
+میشناسیش آره؟... اون کیه؟؟؟
_همسرت!
بهت زده به جین خیره شد.جین با دیدن سکوت تهیونگ صداش زد
_تهیونگ
+.....
_تهیونگ با توام
+.....
_با توام بچه چرا همچین شدی؟؟
+دوربین مخفیه؟!
جین نگران قدمی به جلو برداشت.اون بچه چرا مثل جن زده ها شده بود؟این کلمات عجیب غریب چی بود؟ دستشو روی شونش گذاشت ولی قبل از این که بتونه تکونش بده تا به خودش بیاد با خالی شدن زیر دستش پوکر به تهیونگی که روی زمین پهن شده بود نگاه کرد.
تهیونگ وقتی دید جین بدون هیچ واکنشی بهش نگاه میکنه سرجاش نشست و با اعتراض گفت
+هیونگ!به نظرت الان نباید منو میگرفتی؟!
جین با خونسردی ابروهاشو بالا انداخت و لبخند اعصاب خوردکنی زد
_متاسفم عزیزم ولی من به این اسکول بازیات عادت دارم!
تهیونگ با حرص پوفی کشید و دوباره خودشو رو زمین پهن کرد.
+باورم نمیشه!!
این دیگه چه مصیبتی بود. همسر؟حتی نمیتونست تصورش کنه...
با فهمیدن چیزی با چشمای گرد شده سرجاش نشست و زمزمه کرد
+همسر؟؟؟یعنی لی تهیونگ بهش داده؟؟؟یعنی منم باید بهش بدم؟؟؟ولی...ولی من که گی نیستم!
دوباره خودشو روی زمین پهن کرد و با حرص مشت و لگداشو نثار لی تهیونگ توی ذهنش کرد
+خاک برسر خودت و انتخابات مرتیکه گاو
.
.
.
بعد از خالی شدن حرصش به همراه جین به سمت اتاقش میرفت، با دیدن مردی که روی زمین سرد زانو زده بود سری از روی تاسف تکون داد و رو به جین پرسید
+این عقل کل دیگه کدوم خریه که تو این هوا بیرون نشسته؟
_همون خری که اومد تو رو گرفت
بی توجه به تیکه جین به مرد خیره شد.اون.....جونگکوک بود؟...ولی چرا تو این هوای سرد رو زمین زانو زده بود؟اصلا...چطور امکان داشت آنوبیس زانو زده باشه؟؟
اخمی کرد و چند قدم بهش نزدیک تر شد تا بتونه صورتشو ببینه.با نفرت بهش خیره شد. چهرش....همون بود!همونی که جیمینش و ازش گرفت.
جین متعجب و با چشمای ریز شده به تهیونگی که رفتارش عجیب شده بود نگاه میکرد.به سمتش رفت و دستشو روی شونش گذاشت
_تهیونگ؟
چشماشو بست و نفس عمیقی کشید. نباید میذاشت کسی چیزی بفهمه پس با چهره ای عادی به سمت جین برگشت و پرسید
+چرا زانو زده؟
_دسته گل خودته
+باز چه غلطی کردم؟!
_مجازاتش کردی سه روز تو هوای سرد زانو بزنه!
YOU ARE READING
Red Ruby
Historical Fiction(یاقوت سرخ) ❥⋅•⋅•┈┈┈┈⋅•⋅•⋅❥ _به صدای قلبت گوش کن و هرکاری که گفت، همون کارو انجام بده +از اعتماد کردن به قلبم پشیمون نمیشم؟ _اعتماد به قلبت پشیمونی میاره و اعتماد به عقلت حسرت...تو کدوم و ترجیح میدی؟ +به قلبم گوش کردم... _خب...چی گفت؟ +میشه بغلت...
