8 : بذار مال تو باشم !

60 9 5
                                    

های گایز 👋🏻

قبل از اینکه شما بگین ، خودم میگم :
این پارت خیلی کوتاهه 🤌🏻

ولی پارتهای دیگه طولانی تره !

بی معطلی بریم سراغش 👇🏻








هری گیج پایین تخت نشسته بود و به لویی نگاه میکرد . اون همین چند لحظه پیش اعتراف کرده بود که دارسی دختر ایدنه ... چیزی که اگه صبح بفهمه گفته پشیمون میشه .

خودش رو به زور بالا کشید و کنارش روی تخت نشست و موهاش رو نوازش کرد :
_ من عاشقتم ... چرا نمیخوای از خاطراتت دست بکشی لو ؟ من بدون تو نمیتونم زندگی کنم ...

لویی ناله ای نامفهوم کرد و بعد از اون خیلی آروم اسم ایدن رو زمزمه کرد :
_ ایدن ...

هری دستش رو از روی موهای لویی برداشت و اشک هاش رو پاک کرد و نفس عمیقی کشید . از روی تخت بلند شد :
_ حالا که اینو میخوای ... باشه ...
چنگ زد و گوشی لویی رو از روی تخت برداشت . رمز میخواست و حدس زدن حروف رمزش اصلا سخت نبود . هری بی معطلی تایپ کرد : ایدن و قفل باز شد .

شماره ای که همیشه حفظ بود و همیشه به دادش می رسید رو گرفت و چند ثانیه بعد صدای خواب آلود نایل توی گوشش پیچید . چقدر دلش برای صداش تنگ شده بود :
_ بله ؟

_ نایل ...

_ وات دِ ... ؟ هری ؟ ساعت رو دیدی ؟

_ نایل ...
بغضش ترکید :
_ میشه بیای دنبالم ، نایل ؟

_ چی شده هری ؟ گریه میکنی ؟

_ فقط بیا دنبالم ...

_ باشه ، باشه ... کجایی ؟

_ نمیدونم ...

_ لوکیشن میتونی بفرستی ؟

_ آره ...

_ سریع این کارو بکن ... خیلی زود بهت میرسم ... باشه ؟ نترس .

_ باشه ...
هری قطع کرد و لوکیشنش رو برای نایل فرستاد و بعد از اینکه همه ی پیام هایی که داده بود رو پاک کرد گوشی رو کنار لویی انداخت . از توی یه کشو یه مداد و یه کاغذ پیدا کرد و شروع به نوشتن کرد :

" عزیزم ... لویی عزیزم ...
روز اولی که منو به زور وارد اون خونه کردی فکر نمیکردم آخرش اینطوری تموم بشه . فکر می‌کردم مثل این فیلم ها یه پولی از خونوادم میگیری و منو آزاد میکنی تا برم ... ولی نه ! من موندم و عاشقت شدم ... و حالا در حالی که دلم هزار تیکه شده دارم از پیشت میرم ... همون طور که خودت خواستی !

اگه قراره عاشقم باشی ولی منو از خودت دور کنی خودم میرم تا تو عذاب نکشی ... به دارسی بگو خیلی دوستش دارم و از طرف من از زین بابت همه چیز تشکر کن ...

الان که دارم به خواست خودم ترکت میکنم فکر نکن ازت ترسیدم ، فکر نکن چون به من گفتی از هفت سالگی آدم کشتی ولت کردم ... فکر نکن که چون مافیایی میرم ... فکر نکن چون فهمیدم در مورد دارسی دروغ گفتی میرم ... من میرم چون هر روز بیشتر عاشقت میشم و تو هر روز منو از خودت بیشتر دور میکنی ...

My Innocent LoveWhere stories live. Discover now