هی گایز ! چطورین ؟
بیاین به روی خودمون نیاریم که دو هفته آپ نداشتیم 😅👋🏻
بی معطلی بریم سر پارت جدیدمون 🚶🏻♀️
امیدوارم خوشتون بیاد 😏
لویی کمک کرد تا هری بلند بشه و با هم به جایی که زین و نایل ایستاده بودن برگشتن . نایل به محض اینکه اونها رو دید بلند شد و جلوتر اومد و هری تو آغوشش فرو رفت .
هری بی صدا روی شونه ی نایل گریه میکرد و نایل موهاش رو نوازش میکرد . لویی به سمت زین رفت و آروم پرسید :
_ چیکارش کردی ؟_ حلش کردم ... تو نگران نباش .
_ واقعا کارش ... تموم شده بود ؟
زین دستی به موهاش کشید و خیلی آروم گفت :
_ لعنتی ... هری دقیقا مثل یه تک تیرانداز عمل کرده بود . دقیقا جایی زده بود که هیچ راه برگشتی نداشت ..._ خدایا ... باورم نمیشه ! پسری که گارسون یه کافه بود یکی از دشمنای منو ...
صدای هری به گوش رسید :
_ لو ؟لویی به سمتش برگشت :
_ چی شده ؟ حالت خوبه ؟هری در حالی که نگاهش رو بین چشمها و لبهای لویی می چرخوند گفت :
_ میشه ... بریم خونه ؟
لویی در حالی که گیج بود دستهاش رو گرفت :
_ البته ... البته که میشه ... یعنی اگه تو بخوای ..._ میخوام ... فقط امشب رو خونه ی من بمونیم ... اینطوری ... نمیتونم با دارسی رو به رو بشم ...
لویی نگاهی به زین کرد :
_ نگران نباشین . من حواسم به همه چیز هست .هری به نایل نگاه کرد و زین بلافاصله گفت :
_ دوست بلوندت هم با من ... خیالت راحت .هری سری تکون داد و لویی محکم توی آغوش گرفتش . نایل به سمت هری اومد :
_ کاری هست واست انجام بدم ؟_ نه ... تا الان هم خیلی کمکم کردی ... ازت ممنونم .
نایل در گوش هری زمزمه کرد :
_ مطمئنی میخوای با اون بمونی ؟هری نگاهش کرد و پلک هاش رو محکم بهم زد و دست لویی رو گرفت و تو گوشش زمزمه کرد :
_ منو ببر لو ...لویی بی معطلی دست هری رو کشید و از در بیرون رفتن و با آدرس دادن هری حدود یه ساعت بعد به خونه رسیدن .
هری جلو رفت و بعد از اون لویی وارد خونه شد و در رو پشت سرش بست و قفل کرد . به محض اینکه برگشت هری به سمت در هلش داد و محکم بوسیدش . لویی محکم به در برخورد کرد و چشمهاش رو بست و سعی کرد آرامشش رو حفظ کنه . دستهاش رو دو طرف صورت هری گذاشت و خودش رو بیشتر به هری نزدیک کرد .
هری یقه اش رو گرفت و به سمت خودش کشید و انقدر عقب رفت تا روی مبل افتاد و لویی رو هم با خودش پایین کشید .
YOU ARE READING
My Innocent Love
Fanfictionهری استایلز ، یه گارسون ساده توی یه کافه ی معمولیه و اتفاقی با یکی از بزرگترین مافیاها درگیر میشه و خودش رو توی دردسر میندازه ! ویلیام تاملینسون ، مافیایی که تاریکی های زیادی توی زندگیش داره ...