Chapter 16

284 52 67
                                    

دوستان یکم دیر رسوندین کامنتارو دیشب من گوشی به دست خوابم برد 😂😅
لذت ببرین ؛)

___________



" کیم، سلااااااام؟ "
بازیکن فوتبال در حالی که وارد خونه قفل نشده دخترا میشد صدا میزد.

" وای--جونگکوک! "
دختر کوچیک تر جیغ زد و از جایی نامعلوم پیداش شد.

" تو در نمیزنی؟ فکر کردم دزدی-- خوش شانسی که با چوبم نزدمت. "

پسر در نهایت به پایین و دستای دختر نگاه کرد ، اون یه چوب بیسبالی که روش ستاره های طلایی بود و اسمش با خط کرسیو روش نوشته بود توی دستاش بود.

قطعا آزار دهنده بودن اون چوب هر دزدی رو فراری می داد.

" شرمنده، در قفل نبود."

" تو باورنکردنی هستی ،"
دختر کوچیک تر چشم هاشو چرخوند.

" به هر حال من درو قفل نمیکنم تا اگر دزد، قاتل، متجاوز یا خلافکاری وارد شد-- بتونم بزنمشون و عدالت رو اجرا کنم قبل از این که به شخص دیگه ای آسیب برسونن."

جونگکوک که گیج شده بود نگاهش می کرد.

" اینجا چیکار میکنی جئون؟ "

" اوه! اومدم اینجا تا بگم فکر میکنم نقشت کار کرد! جنی خیلی حسود به نظر میاد! "

" دیدی؟ بهت که گفتم من استاد روابطم! "

" درسته....."
پسر ورزشکار گفت و دستشو از لای موهاش رد کرد.

یک روز یری اصرار کرد که جونگکوک به خونشون بیاد تا روی پروژه شون بتونن کار کنن اما جونگکوک بهونه می آورد.

یری پرسید که چه اتفاقی افتاده و جونگکوک تمام مشکلاتی که با جنی داشت رو به یری تقدیم کرد.




*FLASHBACK*



" من فقط..... من فکر میکردم که اون از من خوشش می اومد! حداقل یکم! و بعد اون به من گفت که منو فقط برای شهرت میخواست؟ همه چی بهم ریخته و بفاک رفته! "

" جونگکوک خوشحال میشم که تو خونه من از اون طرز حرف زدن استفاده نکنی. "

" ولی واقعا...این عجیب نیست؟ و اون میره و با یه دختر دیگه به من خیانت میکنه! غیر ممکنه اون هیچوقت از هیچ دختری خوشش نیومده. "

" اون خیلی با پارک چهیونگ بیرون نمیره؟ "

جونگکوک خیلی به این نکته فکر نکرده بود....

اونا خیلی بهم نزدیک بودن.

به علاوه رزی برای خرخون بودن زیادی جذاب بود.

و اون همیشه برای بیرون رفتن با جنی جونگکوک رو می پیچوند.....

" میبینی، حالا فهمیدی! "

𝑾𝒆'𝒓𝒆 𝑵𝒐𝒕 𝑭𝒓𝒊𝒆𝒏𝒅𝒔Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang