جمله پنجاه و سوم

9 2 0
                                    

زمانی که شناختمت؛
فهمیدم که فقط حال خودم اسفناک نیست؛
ما قرار نیست مشکل‌هایمان را با هم حل کنیم؛
قرار است لااقل کاری کنیم بیشتر از این؛
از زمین و آسمان رکب نخوریم؛
تا قبل از اینکه تو را بشناسم:
هزار مشکل داشتم اکنون هزار و یک مشکل دارم؛
تو هم اکنون یا با دیدن من؛
مشکلاتت یکی اضافه خواهد شد؛
یا کم می‌شود؛
در تعجبم دیشب شام را سبک خوردم و پرهیز کردم؛
پس چرا این خواب را دیدم خواب تلخی بود؛
مانند روزی که در حال پر کشیدن بودی؛
بالت را گرفتم و تقلای من بی حاصل بود؛
هر چقدر تقلا کردم تو اوج می‌گرفتی؛
همانند امروز که دلم نمی‌خواست به روزی برسم که...


www.wattpad.com/celoarth

قـیـوداتWhere stories live. Discover now