جمله نود و هشتم

4 1 0
                                    

گوشه ای و به دور از همه،
در حال گریه کردن بودم،
ناگهان حمله هوایی شد،
و یک موشک به سمتِ مکانِ ما آمد،
میدانستم 15 ثانیه وقت دارم،
پس 6 ثانیه به درد قبلی گریستم،
4 ثانیه اشکانم را پاک کردم،
و 5 ثانیه به درد کنونی گریستم،
البته 5 ثانیه آخر،
4 ثانیه و اندکی بود که رندش کردم !

www.wattpad.com/celoarth

قـیـوداتWhere stories live. Discover now