سواره نظامم را از دست داده ام؛
پیاده نظام را پیش از آن؛
اکثر سربازانم مرده اند؛
اکنون خودم هستم؛
و ۳ فرمانده از ۳۰ فرمانده ارشدم؛
احساس میکنم قربانی غرورم میشوم؛
غروری که میگفت تو اولین نبردت را میبری؛
سربازانم هم قربانی زود باوری شان میشوند؛
فرمانده های ارشد م هم؛
قربانی زیاده خواهی شان میشوند؛
فردای روز نبرد؛
آری فرمانده ها و سربازانم؛
قربانی زودباوری و زیاده خواهی شان شدند !
YOU ARE READING
قـیـودات
Spiritualزاویـه ای بسته از مغـزمان رهیافتی از عقل و منطق همانند زمستان 86 سرد همانند تابستان امسال گرم ♦️ موضوع؛ روایتی از کد گذاری جملات در مغز و بیانِ زبان ♦️ وضعیت آپلود ؛ ﴿کامل شده﴾ ♦️ اگر در طولِ خوانِشِ جملات ، سوالی به ذهن شما رسید یا اینکه بخشی را مت...