- یه دختر توی پادگان؟
جونگکوک با شنیدن صدای متعجب اونوو روش رو سمت عقب برگردوند و با چشمهای گرد شده از تعجب و ابروهای بالا رفته، به دختری که از دور نمیتونست چهرش رو تشخیص بده، نگاه کرد. دختر پالتوی بلند مشکیرنگی به تن داشت و با چکمههایی که تا ساق پاش میرسیدن، از بین سربازهای متعجب عبور میکرد و پسرها ناخودآگاه راه رو برای دختر باجذبهای که با ورودش چشمهای همه رو از حیرت میخ خودش کرده بود، باز میکردن.
جونگکوک با نزدیکترشدن دختر و دیدن چهرهش، چشمهاش درشتترشدن و لبخند بزرگی زد.
- صبر کن ببینم! اینکه نوناست!
جونگکوک فکر نمیکرد که بتونه دوباره موفق به دیدن پرستار مهربون و شوخی که رابطهی صمیمی بینشون ایجاد شده بود بشه، اون دختر رو به خوبی از پادگان قبلی به یاد داشت. آخرین بار حتی نتونسته بود درست ازش خداحافظی کنه و بابت دردسرها و زحمتهایی که بهش داده بود، ازش تشکر کنه. حالا که بهش فکر میکرد به یاد آورد آخرین بار پرستار مچش رو با تهیونگ توی یه اتاق گرفته بود و یادآوریش باعث میشد صورتش از شرم قرمز بشه.
- چی؟ تو خواهر داشتی؟! اصلا صبر کن ببینم اون اینجا چیکار می...
جونگکوک به سرعت ضربهای به بازوی اونوو برای ساکت کردنش زد.
- احمقی چیزی هستی؟! حتی اگه خواهرم داشتم چطور اجازهی ورود به همچین جایی رو داشت؟!
قیافهی اونوو از ضرب دست سنگین پسر تویهم رفت و با مالیدن بازوش با لحن کلافهای لب زد:
- من از کجا بدونم! اونطوری که تو با چشمهای قلبی و لبخند گشادت بهش نگاه کردی، گفتم حتماً خواهرته!
نایون از کنار هر دو پسر گذشت و عجلهی زیادش و محلندادن به هیچ یک از سربازهای اونجا برای درستنشدن هیچ حواسپرتی برای اونها و حواشی که بهونه دست تهیونگ بده و اون رو عصبانی کنه، متوجه هیچکس حتی جونگکوک نشد و بهسرعت از کنار همه عبور میکرد و به سمت داخل ساختمون قدم برداشت.
- قیافش برات آشنا نبود؟
جونگکوک خطاب به اونوو لب زد و به جیمینی نگاه کرد که دو قدم فاصلهی بینشون رو پُر کرد و کنارشون ایستاد.
- نه... فکر نمیکنم! چرا باید آشنا باشه؟
اونوو با قیافهی متعجب و حقبهجانبی که انگار هنوز از درد بازوش شکایت داشت و دلش تلافیکردن میخواست در جواب پسر گفت.
- پسر... همین رو بگو. پس تو هیچوقت پات به درمانگاه پادگان قبلی باز نشده بود.
اونوو سرش رو خم کرد و همزمان که به جیمین نگاه میکرد که هنوز نگاهش قفل جایی بود که دختر به اون سمت حرکت کرده بود، خطاب به پسر به حرف اومد.
YOU ARE READING
𝙈𝙮 𝘾𝙤𝙢𝙢𝙖𝙣𝙙𝙚𝙧 •𝙑𝙠𝙤𝙤𝙠•
Action𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐌𝐘 𝐂𝐎𝐌𝐌𝐀𝐍𝐃𝐄𝐑🔞 [Completed] «جونگکوک، سربازی که دو ماه به پایان خدمتش مونده و فکر میکنه که میتونه به آسونی سربازیش رو تموم کنه؛ اما با انتقال فرماندهی جدید به پادگانشون، تمام معادلاتش بههم میریزه.» - اگه اینقدر علاقه به مر...
