"کاش ولت نمیکردم"

52 16 13
                                    


با  حجوم مایعات معدش تو دهنش دست دوست بیچاره اش رو فشار داد... با قرار گرفتن چیزی جلوی دهنش بی اهمیت شروع به بالا اوردن کرد...

+واقعا تو اون خونه داشتی چیکار میکردی!؟

جونگین کلافه از شنیدن صدای عوق زدن بک نالید.. حال خودشم داشت بد میشد...
انترن جوون با دیدن رنگ پریده‌ی جونگین با لبخند گفت

*اقا شما میتونین بیرون منتظر بمونید... من اینجا هستم...

جونگین که از خداش بود همچین جمله ای رو بشنوه با گفتن اینکه میره یچیزی بخره که بک بخوره به سمت در فرار کرد..

انترن سعی کرد پسر رو اروم کنه...
بک حس میکرد کل معدش رو بالا آورده...
با قرار گرفتن دستی  جلوی صورتش بک متعجب به انترن خوش قیافه و جذاب رو نگاه کرد مرد با دستمال در حال تمیز کردن دهن بک بود...

این همه جذابیت و جنتلمن بودن واقعا تو مغزش یه علامت سوال بزرگ ایجاد کرده بود... چرا تا حالا این پسر رو ندیده بود؟!... قطعا بخاطر این بود که یه بچه دبیرستانیه و چند قرن یبار به بیمارستان راه پیدا میکنه...

موهای مشکی رنگ و عینک مستطیلی فرم که روی بینیش قرار گرفته بود خط فکی که از تیزی برق میزد و اون چشمای گرگی با ابروهای پر...

فاک... اگر قرار بود هربار به این بیمارستان بیاد و این پسر رو ببینه حاضر بود هر روز این حال گه رو تحمل کنه...

نفهمید چقدر گذشته که با فرو رفتن سوزنی توی دستش از فکر در اومد...

"چهارماه بعد"


تو این چهارماه که گذشت بک به هر دلیل و بهانه ای به اون بیمارستان میرفت و با کلی آه و ناله هر پرستاری که میومد سمتش رو پس میزد بجز اون انترن جذاب...

*تو که باز اومدی!..

کلافه به سمت بک رفت ، بک لبای آویزون به پسر روبه روش نگاه کرد...

*چند بار باید بهت بگم که بی دلیل اینجا نیا... ولی هر بار بی دلیل میای و بیمارستان رو میزاری روی سرت...
+یااح این چه طرز برخورد با یه بیماره میتونم بخاطر اینکارت ازت شکایت کنم...

دستش رو بالا اورد...
+ببین من اسیب دیدم...

سهون به زخم سطحی ای که روی دستش بود نگاه کرد...
نباید الان خندش میگرفت...

ولی دست مشت شده اش رو جلوی دهنش گرفت و خندید.. بکهیون با لبخند پسر روبه روش رو نگاه کرد. دستش رو گذاشت رو قلبش و نالید..

سهون که متوجهش شد با ترس پرسید
*خوبی؟!

بک با چشمایی که قلب و اکلیل فوران میکرد گفت
+لعنتی تو واقعا انتظار داری وقتی جلوم ، یه ادم به این جذابی میخنده من قلبم ایست نکنه؟!.‌.

My Crush Is A DoctorWhere stories live. Discover now