بعد از اینکه سهون بدرقهاشون کرد درست از زمانی که تو ماشین عموش نشسته بود نمیتونست لبخندشو جمع کنه ناخوداگاه لبخند میزد... بلاخره میتونست بره خونه و یه حموم حسابی بکنهاز اونجایی که سه ماه از مدرسه جا مونده بود جونگ بهش کمک میکرد میتونست این سه ماه رو جبران کنه
باید از خانواده جونگین هم تشکر میکرد این مدت و تمام مدتایی که تنها بود این خانواده بعد از عموش بیشترین کمک حالش بودندر خونه رو باز کرد با وارد شدن تو فضای سرد خونه لرزی به تنش افتاد تمام خاطراتش با خانوادش تو این خونه بود هیچوقت نمیتونست این خونه رو ترک کنه عموی بک پشت سرش حرکت میکرد
*بک من واقعا معذرت میخوام که هر بار تنهات میذارم
بک با لبخند به سمت عموش چرخید+حقیقتا من ازتون خیلی هم ممنونم که هر مشکلی پیش میاد کنار منین.. نگران من نباشین
+همیشه که نباید پیش من باشینلبخند کیوتی زد که باعث شد اقای بکهان دستاش رو تو موهای بلند شده اش فرو ببره و با ذوق تکونش بده
*اخه تو چرا انقدر شیرینی بچه؟! هومبا صدای نوتیف گوشیش اون رو از جیبش بیرون آورد ، نگاهی بهش انداخت
هنوز باورش نمیشدانگار تو خوابو رویا داشت سیر میکرد یعنی واقعا سهون قبولش کرده بود! و حالا داشت بهش پیام میداد؟!
"اقا کوچولو یادت نره داروهاتو به موقع بخوری^-^"
با لبخند به سمت اتاقش رفت
سعی کرد تپشای قلبشو اروم کنه چند تا نفس عمیق گرفت...
خودش رو روی تختش ول کرد
جیغی که از ذوق بود رو نتونست کنترل کنه و همراه با جیغاش دستو پاهاشو به تخت میکوبید
+خونه خیلی جای خوبیه
و با صدای آرومی زمزمه کرد+اوه سهون عوضی چه بلایی داری سرم میاری!؟
..................
دو هفته از اون اعتراف کوچیک گذشته بود عموی بک چند روزی میشد که رفته بودبکهیون هم درگیر درساش شده بود و سهون هم مشغول با کار خودش بود و این دو نتونسته بودن همو ببینن تنها کاری که تو این دو هفته انجام داده بودن پیامهایی بود که گه گاهی یادشون بود بهم بدن
سهون خیلی دلش برای بک تنگ شده بود
با برداشتن گوشیش تند یه پیام براش تایپ کرد"دلم برات تنگ شدهㅠㅠ"
تقریبا نیم ساعت تا پایان شیفتش مونده بود پس تصمیم گرفت با چک کردن اخرین مریض بکهیون رو ببینه
بعد از ورودش به اتاق مریض با لبخند وارد شد
-حالت چطوره کیونگسو شی؟
کیونگ چشمی چرخوند
YOU ARE READING
My Crush Is A Doctor
FanfictionCouple : Sebaek , Kaisoo Genre : Romantic , Drama @sebaekharu "این بوک صرفا یه مینی فیکشن محسوب میشه پارت آخر مربوط به کاپل دومه چون آپ کرده بودم نتونستم جا بدم (این پارت نیاز به خوندن کامل فیکشن نداره)" خلاصه: بیون بکهیون یه دانشآموز دبیرستانی که...