part 1

37 5 4
                                    


قرار بود جمعه اپش کنم که خب زده به سرم میخوام الان اپ کنم، به هرحال لذتشو قراره شما ببرید مگه نه؟ 🗿
بدون مئطلی بریم سراغ پارت
.
.
.
.
.

2024،کره سئول

تهیونگ در حال برگشت به خونه بود که منشیش بهش پیام میده

*خانم جانگ*

جناب کیم این هفته یه جلسه با اقای پارک دارید، که براش باید برید پاریس

*رئیس کیم*

ادرس، ساعت رو برام بفرست

*خانم جانگ*

چشم

.
.
.
.
.

2024،فرانسه، پاریس
هفته ی بعد

_جونگ کوک مطمئنی میخوای انجامش بدی؟
_ معلومه که اره جیمینا، منو دست کم گرفتیا
_وای اخه پسر، یکی نیست بگه نمیتونستی توی یه کمپانی کوچیک تر شروع به کار کنی؟
_وای جیمین انقدر دخالت نکن، من دیرم شد باید برم، بای بایـــی

و قبل از اینکه جیمین چیزی بگه تلفن قطع شد، جونگ کوک وارد کمپانی شد و مستقیما رفت توی اتاقش،در اتاقزده شد و منشی رئیس درو باز کرد

_خب جونگ کوک، امروز یکی از بزرگترین مدیرعاملای کره داره میاد، کیم تهیونگ مدیر عامل شرکت v.k تو وظیفه داری تمام اینجارو بهش معرفی کنی، تازه بین خودمون بمونه، خیلی کراشه
_🗿😑تو هم که هر مردی میبینی گراش میزنی، کافور زیاد استفاده کن
_بی شعور، خب حالا اون هیچی، حواست باشه گند نزنی چون اگه همه چی خوب پیش بره اون این شرکت رو میخره،
_جدا؟
_بله جدا، حالا پاشو زود کاراتو بکن،
فعلا بایی
_کصخل🗿
_جانم؟
_هیچی گفتم چه هوای خوبی
_بایدم همینطور باشه

.
.
.
.
.
.
همه جلوی در جمع شده بودن برای خوشامدگویی به مدیرعامل v. k
رئیس کیم وارد ش و همه خوشامدگویی کردن، نوبت به جونگ کوک رسید
_سلام قربان، من جونگ کوک هستم مسئول معرفی و تدارکات
_سلام... خب، شنیدم قراره تو اینجارو به من نشون بدی، شروع کن کارتو
_چشم قربان

شرکت رو میگشتن و جونگ کوک برای تهیونگ همه چیز رو توضیح میداد،

_خب قربان، این بخش مال کاراموز هاست اینجا ما به تازه کار ها یاد میدیم که چطوری کاراشونو انجام بدن

1 ساعت طول کشید تا همه ی شرکت رو به تهیونگ نشون بده

_و در اخر این هم اتاق شماست قربان، اگه کار دیگه ایی با من ندارید من مرخص شم
_صبر کن، اتاق تو کجاست؟
_اون ته
_اهان، اوکی میتونی بری
_فعلا قربان

به سمت اتاقش حرکت میکنه و وارد اتاقش میشه، میشینه روی صندلیش و گوشیش رو برمیداره و به جیمین زنگ میزنه

_الو؟، چیه خرگوش گنده، گوشیمو سوراخ کردی
_الو، وای جیمین باورت نمیشه چه اتفاقی امروز برام افتاد
_بگو که مردی و من از دستت راحت شدم،
_نخیر عزیزم، من اینجام تا عذابت بدم، حالا اون هیچی، امروز مدیرعامل شرکت v. k اومد اینجا
_پشماممم
_نگو وای برگام وای پشمام، بگو چه جالب
_ای مرض😑

و ما جونگ کوک رو داریم که پشت خط دارع پاره میشه

_خب کصخل بقیه شو بگو مردم از کنجکاوی
_من مسئول بودم که شرکتو نشونش بدم، وای باورت نمیشه خیلی مرد با جذبه ایی بود، عــــــــــــــــــر
_مرض،
_وای جیمین از نزدیک خیلی جذاب بود، وای کراش بوداااا
_کص نگو مال خودمه
_بسوز ...💀
_دقیقا از چی بسوزم؟
_از اینکه نمیتونی ببینیش
خب دیگه من برم کارامو انجام بدم
_بهتر، گمشو مزاحم
_قلبم شکست
_به کیرم🗿💀
_خدافظ
_بای

.
.
.
.
.
.
.
.
جونگ کوک روی صندلی منتظر تاکسی بود که ماشین فوق باکلاسی جلوش متوقف میشه

_برای چی نشستی اینجا جئون؟
_عا، رئیس کیم، چیزه من منتظر تاکسی بودم، ولی فکر کنم برای برف تاکسی ایی نمیاد
_سوار شو خودم میرسونمت
_لازم نیست زحمت بکشید رئیس
_جدی گفتم😑
_نه نه، من خودن برمیگردم، راهتونو دور نمیکنم
_وقتی میگم سوار شو سوار شو دیگه جئون

جونگ کوک سوار ماشین شد

_ببخشید
_نه بابا ادرست کجاست
_(گفتن ادرس)
_به خونم نزدیکه
_واقعا؟
_اره، با موزیک اوکی ایی؟
_عا اره

(موزیک fire پلی میشود)

_خب جئون بیشتر از خودت بگو
_اسمم جونگ کوکه، 27 سالمه،
_منم کیم تهیونگم، 29 سالم
_اوه، پس ازم بزرگترید...
_اره

.
.
.
.
.
.
خب دوستان واسه پارت اول همینقدر به ذهنم رسید متاسفانه🗿😑
ولی مهم پارت بعده
ووت و کامنت یادتون نره
اگه کوتاه شد هم به بزرگی خودتون ببخشید، قول میدم پارت بعد 1000 کلمه بشه
بوس روی دوتا لپاتون عسلچه ها❤

black trustWhere stories live. Discover now