𝖳𝗁𝖾 𝖲𝖺𝗏𝗂𝗈𝗎𝗋 (𝖮𝗇𝖾𝗌𝗁𝗈𝗍)

124 11 11
                                    

[ناجی]

کاپل ⟸ کوکوی

ژانر ⟸ بی اِل ٫ جنایی ‌٫ درام ٫ فلاف

محدودهٔ سنی ⟸ PC_13

نوع نوشته ⟸ وان‌شات
...................................................... 

قبل از خوندنِ این وان‌شات اول به قسمت قبل مراجعه کنید تا موضوعِ این وان‌شات رو متوجه بشید، بوس به سرهاتون جیگرا😔🤌🏻

جونگکوک اسلحه رو در آورد و با دقت‌ شروع به چیدنش بالای پشتِ بوم کرد. با آماده شدنش، روی سطح بتنی و سرد دراز کشید و ماسکِ بلند و پارچه‌ایش رو تا روی بینیش بالا آورد تا کسی حتی از دور هم نتونه چهره‌اش رو به خوبی ببینه و فقط چشم‌هاش مشخص باشه که اون هم استثناً بخاطر این بود که بتونه از دوربینِ اسلحه، قربانی رو دید بزنه، با انداختنِ ایرپادها توی دو طرفِ گوش‌هاش، صدای مرد رو شنید که می‌خواست باهاش ارتباط بگیره.

جئون ایان قصد داشت تا با انجام دادنِ آخرین مأموریتی که رئیسش بهش اعمال کرده بود، بالأخره جزوی از اعضای کلابِ افرادی بشه که در ازای گرفتن پول آدم می‌کشتن. حینی که بالای بومِ ساختمون مورد نظرش دراز کشیده بود اسم و مشخصات سوژه رو از رئیسش خواستار شد.

- کیم تهیونگ، آیدلِ سولوییست که بیست و نه سالشه‌. توی برج شماره‌ی هفتِ ضلع غربی گانگنام و طبقه‌ی هجدهم زندگی می‌کنه. سوژه رو پیدا کردی ایان؟

پسر از دوربینِ چشمیِ اسلحه‌اش سوژه رو زیر نظر گرفت اما با دیدنِ پسری که روی تخت دراز کشیده و با گوشیش مشغول بود احساس کرد دست‌وپاهاش شل شدن. امکان نداشت! اون پسر همونی بود که چندین سال پیش جئون رو از مرگ در اثر تصادف با ماشین نجات داده بود؛ حالا چطور وجدانِ نهفته‌ی درونش می‌تونست اجازه بده تا کسی که زمانی ناجی‌اش بوده به دستِ خودش کشته بشه؟!

- مفهوم شد ایان؟!

دوباره صدای مرد بود که اون رو به خودش آورد ولی پسر از تعجب لب‌هاش نیمه‌باز مونده بودن و نفسی از ریه‌ها و سوراخ‌های بینیش خارج نمی‌شد، انگار که داشت می‌مُرد. بالأخره با فریادی که توی گوشش پیچید، از هپروت خارج شد و به دنیای بی‌رحمِ همیشگی برگشت. لبش رو لیسی زد و با صدایی که ناخواسته کمی لرزید گفت:

_من... من نمی‌تونم این کار رو انجام بدم قربان...

- چی؟ منظورت چیه جئون؟ این همه مرحله رو پشتِ سر گذاشتی تا به اینجا برسی و الان بگی که نمی‌تونی از پسش بربیای؟ دیوونه شدی پسر؟!

ایان توجه چندانی به مرد نکرد و قبل از در آوردنِ ایرپادهاش، به آرومی؛ جوری که رئیسش بشنوه زمزمه کرد.

𝖠 𝖯𝗂𝖾𝖼𝖾「TK」Where stories live. Discover now