𝖡𝗅𝗂𝗇𝖽𝖿𝗈𝗅𝖽𝖾𝖽

47 6 6
                                    

[چشم‌بسته]

کاپل ⟸ ویکوک

ژانر ⟸ بی اِل ٫ اسمات

محدودهٔ سنی ⟸ NC_17

نوع نوشته ⟸ وان‌شات

......................................................

جونگکوک با شنیدنِ صدای در لرزی خفیف به تنِ عریان و برهنه‌اش که برای مدتِ نسبتاً طولانی منتظر مونده بود، افتاد و چشم‌هاش روی تهیونگ نشست که با پوزخندی عجیب‌وغریب بهش خیره بود. این مدت بخاطر مشغله‌ی زیادی که هر دوشون داشتن، به خصوص مرد بزرگ‌تر یعنی تهیونگ، نتونسته بودن برای زمان طاقت‌فرسایی نزدیک هم باشن و حالا که امروز مرد کوچک‌تر مرخصی گرفته بود، بعد از اتمام تایم کاریِ همسرش با پیام‌ها و عکس‌های نودی ‌که همون موقع از خودش گرفته بود، اون رو تحریک کرد که هر چه سریع‌تر به خونه بیاد‌. تهیونگ همون‌طور که به طرف همسرش قدم برمی‌داشت و با یک دست گره‌ی کراواتش رو شل می‌کرد؛ کیف سامسونت رو به گوشه‌ای پرتاب کرد و کتش رو از تن بیرون کشید. با صدای خش‌دار شده از برانگیختگی‌ش محکم و استوار گفت:

_پسر کوچولوی من برام برهنه موندی تا برسم؟ اوه خدا، دیکش رو نگاه کن... همین الانش هم داری بخاطرم پریکام ترشح می‌کنی!

لحظه‌ای که خودش هم تنها فقط باکسرش رو توی تنش باقی گذاشت و نیمه برهنه جلوی جونگکوک که از شدت هیجان نفس نفس می‌زد، ایستاد‌؛ به آرومی طرفش خم شد و لبش رو به گردن و پوستِ برفی پسرش کشید و توی همون نقطه با حرص آشکاری، خفه لب زد:

_یادمه چند وقت پیش اعتراض می‌کردی که سکس‌هامون تکراری شده، پس بیا یه چیزِ جدید رو امتحان کنیم پسر کوچولو.

جونگکوک نگاه نامطمئنی به همسرش انداخت و با قورت دادنِ بزاقش به سختی، بالأخره به حرف اومد.

+می‌خوایم چی‌کار کنیم هیونگی؟

مرد بزرگ‌تر جوابی نداد و در عوض پوستِ سرد همسرش رو بوسید. انگشت‌های قلمی و بلندش رو در عرض پهلوهای اون کشید و بعد گودیِ کمرش رو نگه داشت. مک عمیقی به پوستش که زیر اون شاهرگش با قدرت می‌تپید زد و صدای ناله‌ی توی گلوییِ کوک رو شنید. با حالتی دستوری کنار گوشش گفت:

_برو توی اتاق، کنار دیوار که خالیه.

پسر بی‌چون و چرا اطاعت کرد و اونجا رفت و منتظر موند تا تهیونگ بیاد و ببینه که می‌خواد چی‌کار کنه. چند دقیقه بعد که همون‌طور بی‌حرکت و آروم ایستاده بود و توی افکارش پرسه می‌زد، ناگهان چیزی از پشت جلو اومد و با شتاب دیدش رو مختل کرد. نفسش برید و بی‌مهابا زمزمه کرد:

+تهیونگ؟...

دقیقه‌ای نگذشت که گرمای نفس‌های آشنایی رو پشت گردنش احساس کرد و سرانگشت‌های مرد بزرگ‌تر شکم صاف و عضله‌ایش رو نوازش دادن. تهیونگ در سکوت همون‌طور که یه دستش روی بدن همسرش بود، صندلیِ موردنظرش که توی اتاق بود رو جلو کشید و بعد از گذاشتن بوسه‌ای روی لاله‌ی گوش جونگکوک، لب زد.

𝖠 𝖯𝗂𝖾𝖼𝖾「TK」Where stories live. Discover now