Kim's gang

435 78 124
                                    

خودش رو روی‌مبل کنار پسر موقهوه ای پرت و دستش رو دور گردنش حلقه کرد... به فردی که رو‌به روش نشسته بود نگاهی انداخت و بی توجه به نگاه همه ی افراد داخل اتاق، به روی‌خودش، فندکش‌رو با همون دست حلقه شده اش روشن کرد و با بردنش به سمت سیگار بین لبهای پر پسر کنارش، همونطور که خیره به سوختن اون‌ سیگار باریک‌ بود، با تحکم گفت:

+نه...همینکه گفتم.

پسری که رو به روش نشسته بود کمی خودش رو جلوتر کشید:

×ولی تهیونگ ما اون مرکز رو لازم داریم.

نگاهش رو از سیگار در حال سوختن بین لبهای سرخ رنگ جین گرفت و نفسش رو به شدت بیرون داد:

+نشنیدی چی گفتم؟؟؟ فعلا همینجا میمونیم تا جای بهتری رو پیدا کنید...خوشم نمیاد با گروه جئون رو به رو شم.

نگاهی به افراد داخل اتاق که نشسته و ایستاده بودند انداخت و با فشردن بیشتر جین به خودش، محکم اعلام کرد:

+حالا همتون میتونید برید. من حرفمو زدم.

جین با دو انگشت سیگار باریک رو از بین لبهاش برداشت و با بیرون دادن آروم‌ دودش، سعی کرد از زیر دستهای رئیس گنگ کیم، بلند بشه که دوباره با فشار دستهای تهیونگ، روی مبل فرود اومد...

به چشمهای مشکی پسر با تعجب نگاه کرد که صداش رو شنید:

+کجا میری؟

_گفتی همه برند...

سیگار نیمه سوخته رو از بین انگشتهای ظریف پسر بیرون کشید و قبل از گذاشتنش بین لب های خودش، پوزخندی زد:

+گفتم‌ همه...تو که جزو همه نیستی.

جین معذب و بی حوصله سرش رو کج کرد تا از نگاه خیره ی پسر کنارش فرار کنه که چشمهاش به چشمهای سرد و گربه ای پسر مویخی ایستاده افتاد...
یونگی نگاهش میکرد و با ثابت شدن نگاه جین روی خودش، سرش رو به نشونه ای که برای جین مشخص بود، تکونی داد و باعث شد با عصبانیت چشمهاش رو، روی هم فشاری بده و با پوف کلافه ای به پشتی مبل و کنار تهیونگ تکیه کنه...

همه رفته بودند و اتاق خالی شده بود..‌.
تهیونگ به سمت پسر موقهوه ای کنارش چرخید و سیگار بین انگشتهاش رو، بین لبهاش گذاشت....
انگشتهای استخونی کشیده ش رو با قصد قبلی روی لبهای قلوه ای مقابلش کشید و لبخندی زد:

+به چی فکر میکنی بیوتی؟؟

جین از برخورد دوباره اون انگشتها به لبهاش، لرز بدی رو توی دلش احساس کرد که باعث تکون خوردن ناخودآگاهش شد و تهیونگ رو به خنده انداخت... دست پسر کنارش رو عقب زد و با کامی که از سیگار بین انگشتهاش گرفت، از بین لبهاش، برش داشت و بدون نگاه کردن به تهیونگ، گفت:

_شنیدم اینترنت اون‌ مرکز سرعتش با نت ناسا برابری میکنه...

دوباره شی باریک دستش رو به سمت ماهیچه های روی صورتش برد که توسط انگشتهای پسر کنارش بازهم اسیر شد:

Red FlagWhere stories live. Discover now