Part 21

203 30 3
                                    


"چی؟ لعنتی چه اتفاقی افتاده؟"

دست‌های جونگکوک هنوز می‌لرزید، انگشتاش مشت شده دور لیوان آبی بود که نامجون مجبورش کرده بود ازش بخوره. محتویات سرد لیوان زیاد بهش آرامش نمیداد و از وحشتی که هر ثانیه توی قفسه سینه‌اش ایجاد می شد، جلوگیری نمیکرد.
میدونست که پدرش رو شکست داده.
به آقای جئون نشون داد که نمی ترسه، که میتونه سمت خودشو نگه داره و با کلماتی بدتر از هر جنایتی که می تونست مرتکب بشه، مقابله کنه. اون ثابت کرد که ساکت نمیشه، مجبور نمیشه بنشینه و آزار عاطفی عذاب‌آوری رو که در تمام عمرش تحمل کرده، دوباره تحمل کنه.
اما، اضطرابش کم نشد.

جونگکوک کاملا واضح توده‌ای که محکم توی گلوش فرو رفته بود و مانع از نفس کشیدنش‌ میشد، رو بلعید.
نامجون وقتی متوجه شد که چقدر جونگکوک مضطرب به نظر میرسه، راهنماییش‌ کرد :

" بخور‌ کوک "

لبخند دلسوزانه‌ای روی لب‌هاش اومد:

" باید روی تنفس کردن تمرکز کنی"

سوکجین توی اتاق جلوی اونا قدم می‌زد ، دستاشو جمع کرده و با انگشتش به چونه‌ش ضربه می زد، انگار که در حال شکل دادن یه نقشه شگفت انگیز بود که به تمام این دراماها پایان بده. هرازگاهی،  توجه خودش رو به جونگکوک معطوف می‌کرد و جوابی میخواست، که فقط باعث می‌شد که جونگکوک در ازاش بیش از حد احساس خفگی کنه.
اون نیاز به آرامش داشت.

"خوبی جونگکوک؟"

سوکجین به‌جای اینکه بی‌خیال سوالاتی رو مطرح کنه که جونگکوک نمی‌تونه در حال حاضر بهشون جواب بده، تاکتیک دیگه ای رو انتخاب کرد.
جونگکوک در حالی که از لیوان آب می نوشید، چشماشو بست و تمسخر کرد. 

"خوب به نظر میرسم؟" 

لحنی خوش‌قلب و بازیگوش رو هدف قرار داد، اما به طرز بدی شکست خورد.

" بهم بگو در امانی؟ باید جای دیگه ببریمت؟"

سرش رو تکان داد. "من فعلا توی امنیت هستم"

امیدوار بود که سالم بمونه. دعا میکرد که تهدیدهاش - که قطعاً توخالی نبودن و اگه مجبور میشد کارای پدرش رو افشا می‌کرد - کافی میبود تا آقای جئون رو به فکر کردن درباره انتخاب‌هاش وادار کنه. 

آقای جئون به اندازه کافی با جاسوس خصوصیش  و عکس هایی که نباید هیچکس میدید به خودش  صدمه وارد کرده بود.
این نقض حریم خصوصی بود. احساس نفرت انگیز، احساسی که پشت گلوی جونگکوک رو گرفته و طعم تلخش رو حس میکرد.
پدر جونگکوک بی شرم و بی رحم بود. باید متوقف میشد؛ که شد!
ابروهای سوکجین از نگرانی درهم رفت و حتی با تایید جونگکوک هم دست برنمیداشت. در مقابل جونگکوک خم شد و دست شو روی ران هاش گذاشت :

𝘈𝘭𝘭 𝘠𝘰𝘶𝘳 𝘎𝘭𝘰𝘳𝘺 ( ترجمه ) Where stories live. Discover now