Ch18: Tell Me You're Mine

2K 463 132
                                    

موزیک این پارت: Diet Mountain Dew- Lana Del Rey

::::::::
چشم های جونگ کوک درخشید، و لحظه بعد دستشو گرفته و داشتند از لا به لای آدم های توی سالن رد می شدند.
به نظر جونگ کوک ساختمون مجلل شهردار رو خوب می شناخت، چون در عرض چند دقیقه توی یه سوییت ویژه توی بخش شرقی بودند و جونگ کوک در رو پشت سرشون قفل کرد.

کلیک قفل و کوبیده شدن لب هاشون روی هم تقریبا توی یک لحظه اتفاق افتاد. جونگ کوک بدنشو به بدن تهیونگ فشرد و تهیونگ دستاشو دور گردن مرد بزرگتر حلقه کرد.
حتی بوسه دیوانه وار جونگ کوک هم باعث نمی شد ذهنش ساکت بشه.

وقتی جونگ کوک زبونشو گزید، کل چیزی که تهیونگ می تونست بهش فکر کنه که این دفعه چندمه. که چند بار دیگه فرصت می کنه اینطور ببوستش.
وقتی جونگ کوک عقب کشید و با اخم نگاهش کرد، تهیونگ گیج پلک زد و اونموقع بود که متوجه شد چشم هاش خیسه.

- کلنل...

تهیونگ سرشو تکون داد تا نزاره جونگ کوک چیزی بپرسه. چشم های مرد بزرگ تر ریز شد و در هر صورت پرسید:

- حالت بده؟ می خوای بشینی؟

تهیونگ بازم سرشو تکون داد و با پشت دستشو چشماشو پاک کرد:

- نه. حالم خوبه. بیا ادامه بدیم.

و قدمی به سمت جونگ کوک برداشت، ولی اون بی حرکت بود. در واقع، کاملا ثابت به نظر می رسید. لب هاش توی خط صاف و بی حسی بودند، و چشم های طوفانیش به نظر داشتند تهیونگ رو از یک دیدگاه کاملا جدید پردازش می کردند.
نه، نه، نه. آخرین چیزی که می خواست این بود که جونگ کوک بفهمه.

می دونست که می تونه از طریقی بهش خبر بده. می تونست براش بنویسه، پیام بده، هر چیزی. اون فقط... نمی خواست.
چون ته دلش می دونست این دیگه چیزیه که حتی جونگ کوکم نمی تونه درست کنه.
اگر جونگ کوک می فهمید جیمین کیه و چه آتویی از تهیونگ داره، این فلجش می کرد چون بخاطر امنیت تهیونگ نمی تونست انتقام بگیره. و تهیونگ می دونست که این چطور می کُشتش.

تمام این سال ها، برق انتقام چشم های جونگ کوک رو کور کرده بود. شاید رابطه اش با برادرش خوب نبوده باشه، ولی بازم مرگ اون و خانواده اش ضربه بزرگی بهش زد. کشتن گوست هدف عمریش بوده.
چرا باید تهیونگ بیهوده بهش این عذاب رو می داد؟

- فکر کردم قراره دیگه هیچی رو از هم پنهون نکنیم. بهم بگو عزیزم، چرا داشتی گریه می کردی؟

با یادآوری شنودی که از ترس عصبانی کردن جیمین حتی تا اینجا با خودش آورده بود، تهیونگ لبشو گاز گرفت و سعی کرد خونسرد جواب بده.

- من فقط...‌ یکم ناراحتم، به گمونم.

جونگ کوک با تردید و بی اعتمادی پرسید:

- ناراحت؟ چرا؟

تهیونگ مغزشو گشت تا دلیل درستی پیدا کنه. و بعد، آروم دست به سینه شد و نگاهشو دزدید:

𝗠𝗿 𝗦𝘁𝗮𝗹𝗸𝗲𝗿 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now