My boy
Part 1
های من تهیونگم و 20 سالمه و تو سئول با خواهر کوچیکترم زندگی میکنم
از بچگی شیطون و حرف گوش نکن بودم هنوزم هستم انکارش نمیکنم
تقریبا نصف این شهر از من متنفرن چون هرجا میرم شر به پا میکنم
اما این دفعه...این دفعه فرق میکرد
فلش بک چند روز پیش
با دوستام قرار شد بریم شرط بندی ساعت 8 شب بود شرط بندی ساعت 10 شروع میشد
همگی اماده شدیم و رفتیم بعد از 15 مین رسیدیم
واقعا جای بزرگ و خفنی بود اما چند تا از دوستای ترسوم پشیمون شدن و گفتن نمیان و فقط سه نفر موندیم و رفتیم داخل
هرجارو میدیدی داشتن شرط میبستن حتی سر جونشون به نظرم جالب بود اما تکراری پس تصمیم گرفتم با پسری که گوشه ی سالن نشسته بود شرط ببندم
رفتم سمتش و با نگاه سردش خورد تو ذوقم اما اهمیتی ندادم و نشستم رو به روش
(علامت کوک+علامت ته-)
+چی میخوای اینجا بچه؟
YOU ARE READING
My boy
Fanfictionکیم تهیونگ پسر شیطون و نترسی که ی شب با دوستاش برای شرط بندی میرن و تهیونگ اونجا بدون اینکه با خبر باشه با بزرگترین خلافکار کره سر بدنش شرط بندی میکنه و اگه کوک ببازه باید ته رو شریک قمارای خودش کنه حالا کی برنده ی بازی میشه؟