part17

142 8 0
                                    

وقتش بود که نقشه ی پدرش رو اجرا کنه
هرچند که هیچ علاقه ای به این کار نداشت ولی مجبور بود
قرص خواب اور رو توی نوشیدنی ته ریخت و براش برد
+بیا این ماله توعه
-ممنون عزیزم
+خواهش میکنم
ته لبخند مهربونی زد و بعد از تموم کردن غذاش نوشیدنیش رو نوشید و جونگکوک ظرف ها رو جمع کرد
کمی احساس سرگیجه و بی حالی میکرد
-عزیزم من میرم روی تخت یکم استراحت کنم نمیدونم چرا سرم انقدر گیج میره
+باشه برو بخواب شاید بهتر شدی
لبخندی زد و سمت اتاق رفت
روی تخت دراز کشید
خیلی زود خوابش برد و کوک متوجه ی این شد
بدون درنگ سند هایی که پدرش بهش داده بود رو برد و اثر انگشت ته رو روی همه‌شون گذاشت و امضا رو هم جعل کرد
هرچند که حس خوبی از این کار نداشت اما چاره ی دیگه ای نداشت
وقتی تمام سند ها رو داخل پوشه گذاشت سوار ماشین شد و به سمت عمارت پدرش حرکت کرد
وقتی رسید طبق معمول اون رو دید که مشغول لمس دختر های جوون و خوش اندامه
میشه گفت عادت کرده بود به این رفتار پدرش
هرچند که هردفعه دیدن همچین صحنه ای زخمش رو تازه میکرد
دیدن اینکه جایگزین مادرش چه کسانی شدن سخت ترین چیز ممکن بود
پدرش وقتی دید که کوک وارد شد اشاره کرد تا دخترها به بیرون برن
÷خب
خبر تازه ای داری؟
+بله
طبق چیزی که ازم خواستید روی همه ی سند ها اثر انگشت و امضا هست
÷خوبه
اشاره کرد تا اون ها رو براش ببره و کوک هم طبق دستور پدرش سند ها رو داد
بررسیشون کرد و پوزخندی روی لب هاش شکل گرفت
÷افرین خوب کارت رو انجام دادی
مطمئن شدم پسر همون زنی هستی که قلبم رو بهش داده بودم
+مطمئنین قلبتون رو به مادر من داده بودید؟
÷منظورت چیه؟
+دخترهایی که جایگزین مادرم کردید هیچ شباهتی به مادر من ندارن
÷پسرم تو که میدونی اونا فقط برای سرگرمی توی زندگی من حضور دارن
+باشه
ممنون که سعی میکنید اشتباهاتتون رو توجیح کنید
÷به جای گستاخ بودن روی کارهایی که بهت داده شده تمرکز کن
+کدوم کارها؟؟
اینکه من رو مجبور کنین کسی که دوستش دارم رو دور بزنم؟؟
اینکه هیچوقت خواسته های من رو در نظر نگیرید و فقط به خودتون فکر کنید؟
÷بس کن جونگکوک
تو که میدونی من تو رو بیشتر از هرکسی دوست دارم
و این کارایی که میکنم همش به خاطر خودته
+اگه به خاطر منه پس هیچ کاری نکنید
کوک با عصبانیت اخرین حرفش رو زد و به سمت در رفت اما وقتی در رو باز کرد...

My boyWhere stories live. Discover now