part10

229 10 0
                                    

پدر کوک یکی از ادماش رو صدا کرد و بهش گفت بره دنبال تهیونگ اون هم اطاعت کرد و رفت سراغش
ته بدون اینکه بدونه داره کجا میره تو خیابون ها پرسه میزد و نمیدونست باید بابت چی ناراحت باشه اینکه عشقش پسر همچین ادمیه یا پدر و مادر بی گناهش یا شایدم خودش
نمیدونست خیلی بلاتکلیف بود که ماشین مشکی ای جلوش وایساد و ی مرد خیلی عضله ای پیاده شد و جلوی دهن ته رو گرفت و بیهوشش کرد و با خودش برد به عمارت کوک و روی تخت گذاشتش
جونگکوک اومد کنارش نشست و اروم نوازشش کرد
+تهیونگ...منو ببخش...بابت تمام کار هایی که کردم و قراره بکنم ولی بدون همیشه دوست دارم
و بعد انگشت تهیونگ رو بلند کرد و اثر انگشتش رو روی ی کاغذ که سند کارخونه ی پدرش بود که خود تهیونگ ازش بی خبر بود ثبت کرد و با کاری که کوک کرد تمامی دارایی پدر ته به کوک میرسید
البته این خواسته ی اون نبود ولی پدرش مجبورش کرده بود
و اگه قبول نمیکرد برای تهیونگ بد میشد چون پدرش حتی تا کشتن ته هم پیش میرفت ولی اموالش رو میگرفت پس این کار رو به پسرش سپرد تا با عاشق کردن اون کارشون راحت تر باشه
البته این تمام ماجرا نبود بلکه نقشه ی بزرگتری داشتن و برای این کار نیاز به تهیونگ بود
اون پسر بزرگترین کارخونه داران کره بود ولی خودش از این اموال بی خبر بود چون وقتی زندگی خوبی داشتن کوچیک بود و چیزی یادش نمیومد و بعد از اون هم پدر کوک نزاشت چیزی از گذشته ی خودش و پدر و مادرش بفهمه چون این به نفع خودش نبود اون ثروت بیشتری میخواست و تهیونگ بهترین طعمه برای اون بود پس با خیال راحت برای نقشه ی شومش برنامه ریزی میکرد
کوک کنارش دراز کشید و نمیدونست صبح قراره چی در انتظارشون باشه ولی میدونست چیز خوبی نیست پس بیخیال همه چی شد و چشماش رو بست و به خواب فرو رفت

My boyWhere stories live. Discover now