--------------------
آخر هفته فرا رسید و حالا یونگی احساس میکرد توی زندگیش به این اندازه استرس نداشته، اون بدون هماهنگ کردن با هایون به خونه والدینش رفته بود و بهشون همهچیز رو گفته بود، شانس باهاش یار بود و برخلاف انتظارش مادر و پدر هایون نه تنها عصبی نشدن بلکه حسابی ذوق کردن.
برنامههاشو کامل چیده بود و امشب قرار بود جشن کوچیکی توی باغی که اجاره کرده بود داشته باشن و فقط بهونه برای آماده کردن همسر بانمکش دردسری بود که نمیدونست باهاش چیکار کنه.
با صدای تلفنش از فکر خارج شد، ساعت نزدیک پنج بود و اون هنوز آماده نشده بود و هیچ ایدهای نداشت چیکار کنه، تماس رو نگاه کرد و با دیدن اسم جونگکوک جواب داد
^الو؟
_سلام هیونگ، خوبی؟^ حتی نزدیک به خوبم نیستم جونگکوک.
صداشو پایین اورد و گفت
^ دارم از استرس میمیرم، چطوری باید بهش بگم که آماده بشه؟_ مگه برنامه نریخته بودی هیونگ؟
^ اینجاشو یادم رفت، یکاری کن نفهمه._ باشه، بزار یکم فکر کنم.
^ اوکی، قطع میکنم، خوب فکر کنی ایده مسخره ندی جدی اعصاب ندارم جرت میرم.
_ یااا، مثلا امشب یکی از بهترین خاطرات زندگیت میشه اونوقت شبیه سگ شدیبا صدای بوق ممتد تلفن چشمی چرخوند و از آشپزخونه بیرون رفت؛ خودش توی این زمینهها افتضاح بود شاید تهیونگ میتونست کمکش کنه، در نتیجه کنار پسر روی مبل ولو شد .
_ یونگی هیونگ زنگ زد و گفت چطوری نونا رو آماده کنه و بکشونه بیرون.+خب؟
_ من گفتم باید فکر کنم، ایدهای داری؟
هایبرید نگاهش رو از درامایی که تلوزیون پخش میکرد گرفت و به جونگکوک دوخت .
+میتونه بگه تولد منه، شماها که تولد منو نمیدونین.با لحن گرفتهای گفت و دوباره نگاهشو به تلوزیون داد؛ جونگکوک لبش رو گزید، نکنه واقعا امروز تولدشه، چرا ناراحت گفت.
_آم..اره ایده خوبیه، میگم...چرا ناراحتی؟
پسر به تیوی اشاره کرد و گفت
+ هیونگی توروخدا این بیچاره رو ببین، نه تنها دوستدخترش بهش خیانت کرده بلکه با هیونگش بوده، یعنی هم هیونگشو از دست داد هم دوستدخترش._ الان واسه این ناراحتی؟
+اوهوم.
مرد ابرویی بالا انداخت و گفت
_ این فقط یه فیلم مسخرست، پاشو بیا بریم لباسای امشبو انتخاب کنیم.تهیونگ لبهاشو آویزون کرد و سری تکون داد، بلند شدن و اول به اتاق جونگی رفتن.
+به یونگی هیونگ بگو باید نونا رو به بهونه تولد من آماده کنه.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...