-----------------
با حلقه شدن دستهایی دور کمرش و نشستن بوسه کوچیکی روی موهاش لبخند بزرگی زد و گفت
+اگر جونگکوک اینجوری ببینتت شب باید توی کوچه بخوابی جونگی.
پسر با شیطنت سرش رو روی شونه پدرش گذاشت و گفت
×خب دلم برای بیبیم تنگ شده، اشکالی داره؟تهیونگ آروم خندید و با گذاشتن قاشق داخل لیوان کاپوچینوش بالاخره عقب کشید، همون لحظه سوهیون با دو از اتاقش بیرون اومد و گفت
=هیونگ؟ یه لحظه میای لطفا؟ به کمکت نیاز دارم.جونگسان بوسهای روی گونه تهیونگ گذاشت و با خنده از آشپزخونه فرار کرد تا کتک نخوره، وارد اتاق برادرش شد و به دیوار کنار در تکیه داد و پرسید
×چیشده پیشی؟هایبرید با نگرانی دمش رو توی دستهاش فشار میداد و لبش رو میگزید، جونگی ابرویی بالا انداخت و پرسید
×چیشده بگو دیگه؟=هیونگ..تو گفتی که ازش فاصله بگیرم دو هفته شده، نمیخوای چیزی بهم بگی؟ من بزور جواب پیاماشو میدم فقط.
جونگسان آهی کشید و نگاهش رو به زمین دوخت، توی تمام این دو هفته که پسر رو دنبال کرده بود چیز خاصی ندیده بود، اون گرگینه لعنتی مثل آدم میرفت و میومد، در کمال تعجب داخل یه کافه کوچیک و یه شیرینی فروشی کار پارهوقت داشت، گاهی هم داخل سوپر مارکت کار میکرد، جونگسان حتی دست پسر سیگار هم ندیده بود.
× واقعا اینقدر دوسش داری؟ از کجا میدونی اونم دوست داره؟
نگاه پسر کوچکتر لرزید و با شیفتگی گفت
=من عاشقشم، اونم هست، بهم ثابت کرده.
×بهش گفتی؟=درمورد چی؟
×اینکه میتونی بچهداره شی.
=گفتم.جونگسان آهی کشید، توی این دو هفته اون پسر با دوستهاش به بار رفته بود و جونگی تک به تک حرکات اون پسر رو زیر نظر گرفت، حتی لحظهای که دختر لوندی رو فرستاد تا از پسر شماره بگیره و اون گفته بود که عاشق کسیه به یاد داشت، یا وقتی که دوستهاش مشغول مشغول مصرف ماریجوانا بودن و اون با جمله " نه، پسرم این چیزا رو دوست نداره، دیگه نمیکشم بچهها" به کلی جمع رو ترک کرده بود.
حتی جونگسان به خاطر داشت که داخل کافه اون پسر به برادرش زنگ زده بود و بخاطر بیپاسخ موندن تماسش چقدر ناراحت شده بود؛ شاید واقعا اون عشقی که سوهیون احساس کرده بود وجود داشت، جونگسان کاملا کلافگی و غم سنگین مرد رو احساس کرده بود اونم به خاطر فاصلهای که سوهیون ازش گرفته بود.
×بهش زنگ بزن و بگو که من رابطتونو فهمیدم و اجازه نمیدم کنار هم باشین، اینارو با گریه بگو، بعدش جوابتو میدم.
سوهیون با ناراحتی گفت
=گناه داره، ناراحت میشه هیونگ، من دو هفتست که باهاش حرفم نزدم فقط پیام بوده.
YOU ARE READING
MY LITTLE MIRACLE
Fanfiction"تمام شده" کاپل اصلی : کوکوی کاپل فرعی : هوپمین، نامجین ژانر : رومنس، انگست، اسمات، یکم خشن، هایبرید NOVA-NE × جونگی گول میده ملاگب ببلی باشه، تولوهدا بابایی _عزیزم بابایی همه تلاششو میکنه تا ببری رو بباره پیشت، چون خودشم دوست داره مراقبش باشه. ...