pt.36 | S2

4.5K 682 718
                                    

[ هشت روز بعــد ]

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

[ هشت روز بعــد ]
.
.
‌.

دسته‌ی چروک شده‌ی نایلون‌های کوچیک و بزرگ تو دستش رو بین مشتش فشار داد و با نگاهی گذرا به ته کوچه، کلید کوچیک زنگ خونه‌ی مقابلش رو فشرد.

مثل هربار تو این چند روزه، در با معطلی و تاخیر باز شد.
صدای تیک کوتاه در سفید رنگ مقابلش که بلند شد، بتا با سر شونه‌ش فشاری به در وارد کرد و همزمان با نیم‌باز شدنش قصد کرد داخل بره که لحظه‌ی آخر چشمش به نوشته‌ی کج و رنگ و رو رفته‌ی حک شده رو دیوار سیمانی خونه افتاد.

گره‌ای بین ابروهای کم پشتش انداخت و با مکث کوتاهی، نایلون هارو پشت در گذاشت و دوباره سمت دیوار برگشت.

«جئون جونگ‌کوک خودکشی کن»

تنها نوشته‌ای که روی دیوار قابل خوندن بود.
باقی خطوط، کمی نامفهوم بودن اما یونگی می‌تونست با کمی دقت بفهمه که همشون پُرن از الفاظ و توهین های جنسی.

جلوی پریدن عصبیِ پلکش رو گرفت و فقط با عصبانیت دست راستشو مشت کرد.
بدون اینکه حرفی بزنه، خم شد و کلوخ سنگ تیزی برداشت.

نوک تیز سنگ رو با تشویشی که از درون به قلب و مغزش خش می‌انداخت روی دیوار کشید و خط سفید بزرگی وسط اون جمله‌ی عذاب‌آور انداخت.

"حرومزاده‌ های..."

زیرلب و با بغضی که تا نزدیکی گلوش بالا اومده بود گفت و با خشمی که کنترلش اصلا براش آسون نبود سعی کرد بدون دوباره و دوباره خوندن اون کلمات فقط با خط کشیدن روشون، اونارو غیرقابل خوندن کنه.

بخاطر حرکت تند دستش، اشتباهاً انگشت سبابه‌ش روی سطح زبر دیوار کشیده شد و خراش جدیدی رو تنش انداخت.
بدون اینکه اخمی از روی دردش بکنه یا بی حرکت شه، چند خط عمیق دیگه روی دیوار کشید و وقتی اون کلمات رو تا جای ممکن نامفهوم کرد سنگ تو دستش رو با عصبانیت تو دیوار پرت کرد.

"کیرم تو وجود تک تکتون کثافتا!"

این چندمین بار بود؟ نمی‌دونست.
حتی نمی‌تونست بشمره تعداد بارهایی رو که پوستر و اعلامیه توهین آمیز از در خونه جمع کرده بود و اجازه نداده بود حتی یکی از اونا وارد خونه شه و چشم جی‌یونگ و یانگ‌می بهشون بخوره.

| 𝗛𝗲 𝗶𝘀 𝗺𝘆 𝗣𝗲𝘁𝗿𝗶𝗰𝗵𝗼𝗿 | ⱽᵉʳˢWhere stories live. Discover now