chapter 22

846 133 57
                                    

{هری}

دقیقه ها میگذرن ، مدتیه که بیدارم ولی جوری رفتار میکنم که انگار هنوز بیهوشم چون از اتفاقی ممکنه بیفته خیلی میترسم، اگه که اونا بفهمن که من میتونم صداشون رو بشنوم . دستام پشتم بسته شدن که جوری که حسشون میکنم میتونم بگم اون طنابه. البته کاملا مطمئن نیستم. مچ دست هام درد میکنه .این خیلی سفته. و برام خیلی سخته که از این کیسه ای که رو سرم قرار داره راحت نفس بکشم.من چشمهامو باز میکنم ولی هیچ چیزی رو نمیتونم ببینم.

من رو صندلی نشستم . البته نه روی یکی از اون راحت هاش.

صدایی که من میشنوم هیچ حسی ایجاد نمیکنه . صدای اون مرد ها توی گوش هام اکو میشه .با لحجه هایی که میدونم ایرلندیه .چرا؟

ذهنم سخت تر از بدنم جمع میشه. من دردو تو تمام عضلات بدنم حس میکنم. حتی جاهاییی که انتظار ندارم عضله ای داشته باشم. من نمیدونم که این به خاطر مو قعیتمه یا اینکه کسی منو زده.

من نمیتونم چیزی رو به یاد بیارم بعد از اینک.....خب من دزدیده شدم یا گروگان گرفته شدم .من هنوز نمیدونم که کدومش رو بگم . فیلم های زیادی در مورد این موقعیت دیدم و همچنین چیزای زیادی خوندم .و میدونم که ترسیدن ایده ی خیلی بدیه. خیلی بد .من سعیم رو میکنم که اروم یاشم حتی اگه تپش قلبم باعث درد تو سینم شده باشه .و این درد قابل قبولی نیست.

من هنوز دارم تلاش میکنم که بفهمم کجام .اینجا سرده و صداهاییی که دوباره تو اونجا اکو میشد نشون میده که اینجا..نمیدونم یه انبار یا یه قفسه...

صدا ها دارن نزدیک تر میشن.

" فکر میکنم سردسته ی اپرا بیدار شده." یه مردی میگه.یه مردی که مطمئنم میشناسمش.من این صدا رو میشناسم.

کجا؟ کجا؟ کجا؟ من کجا این صدا رو شنیدم.

" بیدار شده؟ اونو از سرش بردارین. " این یکی یه صدای پیر .خش دار و اروم و البته مثله قبلی ایرلندی.

یه دستی گردنم رو لمس میکنه و اون چیزی که جلوی دیدنم رو میگرفت رو برداشت .یه نور تیزی کورم میکنه و یه نفر یه چیزی رو مقابل چشمهام قرار میده. چند ثانیه طول میکشه که بتونم یه خورده از اطراف رو ببینم بدون اینکه اون نور اذیتم کنه .....

خیلی اروم اطرافم رو واضح تر میتونم ببینم ، ولی وقتی که یکی از مرد های مقابلم رو میبینم ارزو میکردم که هرگز چشمهام رو باز نمیکردم.

تام. (تام رو که یادتونه؟؟؟؟!!!) همون کارگاه که منو میترسوند ، اون کنار مردی ایستاده که حدس میزنم اون صدای پیره متعلق بهشه.اونقدر ها هم پیر نیست. شاید اون موها ی خاکستری داره ولی اون به اندازه ای که من فکر میکردم، پیر نیست . اون کاملا بدون ته ریشه و لباس شیکی تنشه و ورزیده وقدبلند به نظر میاد .

Bodyguard(narry)(persian)Where stories live. Discover now