حس

1.4K 250 135
                                    

زین به سمت اتاق سیدنی رفت تا بتونه ازش معذرت خواهی کنه. اما در اتاق قفل بود.

زین یه نفس عمیق کشید و بیخیال شد. بعدا باهاش حرف میزنه.

دستی روی صورتش کشید و به راه رو نگاه کرد. با کسی که دید چشماش درشت شد.

چشمای شکلاتی مورد علاقه‌ش داشتن به سمت اون میومدن و اون آشفته بود.

لیام وقتی به زین رسید بازوشو گزفت و اونو به سمت اتاقش کشید. درو قفل کرد و شروع کرد به راه رفتن توی اتاق زین.

_چیزی شده 9 ؟

لیام دست از راه رفتن برداشت.‌ سر تا پای زین رو نگاه کرد.

_اسمم لیامه زین

زین حس کرد برای یه لحظه نفسش گرفت. بعد از این همه سال اون دوباره اسمشو از زبون لیام شنید و این داشت دوباره از اول عاشقش میکرد.

لیام کنار زین نشست و سرشو بین دستاش گذاشت. کسی که الان کنارش نشسته کسی هست که کل عمرش میپرستیدش. اما الان عشقشون ممنوعه.

_9

لیام صدای ضعیف زینو شنید اما نمی‌خواست جوابش‌و بده. زین باید اونو به اسم خودش صدا میزد.

صدای نفس عمیق زین توی اتاق پخش شد. لیام منتظر شد تا ببینه اون چی میخواد بگه.

_اسممو از کجا میدونستی؟

لیام گفت و به زین نگاه کرد‌. خدایا اون وقتی چشمای زینو گریون می‌دید متنفر بود‌. هرچند اون موقع هم زیبا بودن.

_از وقتی که میدونستم زینم، نه 6

_این دیوونگیه

لیام گفت و زین سرشو تکون داد. لیام واقعا داشت دیوونه میشد. توی این چند روز، اون همش داشت به گذشته‌ش فکر میکرد و گذشته لعنتی اون یه آدم بیشتر نبود.

زین، تنها گذشته لیام بود.

_چرا من انتخاب کردم که یه مین باشم؟

لیام بلند از خودش پرسید و زین به این حرفش خندید.

_کاریش نمیشد کرد لی. تو همیشه یه جنگجو بودی

لیام ناخودآگاه یه لبخند رو لبش شکل گرفت. زین دوباره لی صداش کرده بود و این باعث میشد اون از درون گرم بشه.

_و توام همیشه منحصر به فرد بودی

لیام با همون لبخندش به زین گفت و دید زینم داره بهش لبخند میزنه. لبخند اون واقعا زیبا بود.

_من نمی‌تونم عاشقت بشم زین

لیام با بغض گفت. واقعا میخواست عاشق زین باشه اما نمی‌تونست. این ممنوع بود.

_آرزو میکردم دوباره عاشقت نمیشدم لیام

زین گفت و به لیام نگاه کرد. لیامه آشفته‌ش‌.

Benefit (Ziam) Where stories live. Discover now