ناامیدی؛
این واژه سرد و خالی؛
این واژه ی تاریک ساکن در اعماق لبخند ها؛
این دوری دردناک از مهر و محبت واقعی؛
همان غم است، به خدا.
همان غم است که در تکه تکه ی آجر های خانه ی قلبما نفوذ کرده است و ذره ذره از درون نابودمان میکند. خودش را به نام نا امیدی تلقین میکند و بعد...!
منفجر میکند؛
منفورت میکند؛
متعفنت میکند از بوی گند خودش؛
و ای کاش هایی را درونت میکارد و به جا می گذارد...
ای کاش هایی از آرزوهای شاد...
و قانون هایی از چهارچوب غم.
اما چه میشودکرد! این نا امیدی،
نه تنها امید را،
بلکه شادی و روح و آخرین ذره ی خنده ات را ازت میگیرد...
و بعد میشنویم که میگویند:
مرده های متحرک، مرده اند و حرکت میکنند....
اما میگویم:
زنده اند، اما زندگینمیکنند!
![](https://img.wattpad.com/cover/120259715-288-k323089.jpg)
YOU ARE READING
Mind Of Mine
PoetryCover by: @Talaalo Best rank: #1 in poetry دیوار زندگیم خاکستری بود ولی الان دیگه رنگ شده...