Chapter 5

325 52 19
                                    


" به نفعته بهم بگی اگه چیزی بین شما دو تا اتفاق افتاد!"

اشلی داد میزنه وقتی ما از مدرسه میریم بیرون. بعد ناهار؛ همه‌چیز به نظر پرواز کرد.

" خیله خب، آروم بگیر!"

اون لبخند میزنه و پیشونیمو میبوسه و بعد تو مسیر خونه‌شون ناپدید میشن. درحالیکه سرمو تکون میدم، سمت زمین فوتبال میدوم. اندی تمرین فوتبال داشت، پس، مثل همیشه، من باید روی نیمکت ها صبر کنم.

میشینم و خیلی راحت از بازیکن‌های دیگه تشخیصش میدم. موهای سیاهش روی صورتش ریخته و میتونم عرق روی بدنش رو ببینم‌. اندی هیچوقت به اندازه‌ی وقتی که فوتبال بازی میکنه هات نیست.

وقتی نگاهمو میگیره، لبخند میزنه و دستشو برام تکون میده. میتونم حس کنم یه لبخند روی صورت خودم میاد؛ دستمو تکون میدم و بعد روی نیمکت ها ریلکس میشم. به پشت دراز میکشم و هدفونامو تو گوشم میکنم. شاید یه چرت بزنم از اونجایی که کار بهتری ندارم بکنم.

###

" پاشو پاشو"

یه صدایی میشنوم و چشمامو باز میکنم تا اندی رو ببینم‌. اون یه لبخند احمقانه روی صورتش داره و عرق از روی گونه‌هاش میچکه. میبینم دارم گرم میشم، ولی تصمیم میگیرم نادیده‌ش بگیرم.

" تموم شدی؟"

به ساعتم نگاه میکنم، ۴:۳۰ رو نشون میده، به گمونم وقت رفتنه.

" آره، بیا بریم خونه که سریع یه دوش بگیرم قبل اینکه بریم"

من سرمو تکون میدم و سمت ماشین میریم‌. تمام پسرای دیگه رو میبینم، اونا هم بینهایت جذابن، سوار ماشیناشون میشن. از گوشه‌ی چشمم، میبینم چشمای اندی اطراف میگرده. یه نگاه شهوت روی قیافه‌ش هست و نمیتونم فکر کردن به دلیلش رو کنترل کنم. اون که گی نیست هست؟!

^^^

راه برگشت به خونه خیلی ساکت بود به جز موزیک پس‌زمینه، یه آهنگ ظبط شده‌ی جدید از برادرم. اون و گروهش، بله، اون توی یه گروه جدیداً چیزای خیلی خوبی نوشته.

" وقت دوشه!"

اندی داد میزنه وقتی از در وارد میشیم. اون تی‌شرتشو درمیاره و احساس میکنم چشمام از حدقه درمیان.

" اون خیلی هاته!" من با خودم فکر میکنم و بعد اندی با یه پوزخند روی صورتش برمیگرده سمت من.

" الان اونو بلند گفتم مگه نه؟"

اون سرشو تکون میده و من قرمز میشم. لعنت بهش! معلومه من کسیم که همچون کاری بکنه. اون فقط میخنده و سمت حموم میدوه.

بعد اینکه اون میره من از درون قاطی میکنم. سوالای خیلی زیادی توی ذهنم میگردن. من الان عملاً به برادرم گفتم که گی‌ام. چرا من نمیتونم معمولی باشم؟!

وقتی از حموم میگذرم، صدای خوندن اندی رو میشنوم. صداش منو به سمت خودش میکشه و من گوشمو به در تکیه میدم و گوش میدم. صداش خیلی آرامش دهنده‌ست. قبل از اینکه بدونم، دارم می‌افتم روی اندی.

" داشتی به من گوش میدادی؟"

اون با یه خنده میپرسه. دوباره قرمز میشم و سریع سعی میکنم بلند شم. رونم آروم به لای پاهاش میخوره و چشمام گشاد میشن. وای خدا. صدای قطع شدن نفسشو میشنوم و سریع داد میزنم.

" ببخشید!"

و بعد میدوم توی اتاقم.

الان دقیقاً چی شد؟!

سعی میکنم تمام افکار بدم رو از ذهنم پاک کنم قبل از اینکه اندی دوباره ظاهر شه. ولی بدشانسم. بعد چند دقیقه، اون کنار در اتاقم ایستاده و لبخند میزنه. موهاش روی یکی از چشماش میوفته و خیلی بیشتر دوست داشتنی‌ش میکنه. تقریباً حس میکنم آب دهنم راه میوفته ولی کنترلش میکنم. هورمون‌های لعنتی!

" آماده‌ای بریم؟"

" آره، آماده‌ی آماده!"

من با خوشحالی میگم و با اون از اتاقم میرم بیرون.  یه بار دیگه به باسنش نگاه میکنم و بعد حس میکنم قرمز میشم. اصلاً میتونم انقدر دیدش نزنم؟! خدای من واقعاً مشکل دارم!

تمام افکار رو از سرم پاک میکنم وقتی وارد آسانسور میشیم و سمت طبقه‌ی اول میریم. این آپارتمان خیلی بزرگه. ده طبقه داره و همه‌ی اتاق ها خیلی ارزونن. ماهی ۳۵۰ تا، این شامل همه‌ی خدمات هم میشه. شانس آوردیم وقتی اینجارو پیدا کردیم، بهشت جدیدمه.

وقتی سوار ماشین اندی میشیم، من توی صندلیم میچرخم و ظرف سی دی هاشو برمیدارم. اون به دلایلی عاشق سی دی ه. این پسر انقدر سی دی داره که دیوانه کننده‌س. همه چیز از فیفتی سنت تا اسکینگ الکساندرا. خودم که میگم کلکسیون خیلی خوبیه. یه سی دی رندوم برمیدارم و میذارمش تو و بعد سمت اندی برمیگردم.

" خب کدوم فیلم رو ببینیم؟"

" داشتم فک میکردم ساکرپانج؟ خوبه؟"

" آره، عالیه"

اون سرشو تکون میده و با یه لبخند صدای ضبط رو بیشتر میکنه. من به صندلیم تکیه میدم و فقط از با اون بودن لذت میبرم. من هیچوقت زیاد وقت تنهایی با اون گیرم نمیاد چون اون کار میکنه. ولی این به عنوان یه تغییر هم که شده خوبه.





عاقا دگ تابستون شده حداقل کاری ک میتونیم بکنیم اینه ک اینو آپ کنیم تموم شه بره ها؟

خب امیدواریم ک هنو میخونین و نظر اینا هم بدین فراموش نشه‌. فدا.

Tnx 4 ur time!🙏
Yamna🏳️‍🌈

A Little Bit Of Incest [BoyxBoy] (Persian Translation)Where stories live. Discover now