Chapter 6

211 41 23
                                    


د.ا.د اندی:

" میریم سینما، میریم سینما، میریم سینما"

وقتی پارک میکنیم و وارد مجموعه‌ی سینما میشیم، کم جلوتر از من راه میره درحالیکه آواز میخونه و یکّه میدوه. میتونم قسم بخورم این پسر یه تخته‌ش کمه. من میدونم گذشته‌مون چقدر ذهنشو خراب کرده بنابرین وقتی اینطوری حالش خوبه، منم خوشحالم. به اندازه‌ی کافی ناراحت میشه، امشب دیگه شب اونه.

درحالیکه سرمو تکون میدم، در سالنو میکنیم و به سمت کانتر بلیط فروشی میریم. یه دختر با موهای بلوند و چشمای آبی با لبخند بهم نگاه میکنه و سر تا پامو ورانداز میکنه، میتونم گشادشدن چشماشو ببینم. خدایا، مردم بعضی وقتا منو میترسونن. من اونقدام کیوت نیستم.

"چطور میتونم کمکت کنم سکسی؟" اون میپرسه، و چشمک میزنه.

من چشمامو میچرخونم. "دو تا بلیط برای ساکرپانچ"

اون سرشو تکون میده و من به کمرون نگاه میکنم. اون داره روی پاهاش به جلو و عقب میره و سوت میزنه. میتونم ببینم چشماش داره همینطور همه‌جا میچرخه و بعد یادم میوفته ماه‌ها میشه سینما نیومدیم، اون عاشق سینما اومدنه‌. واقعاً بوی پاپکورن و آبنبات تاثیر عمیقی روش میذاره. فقط همینو بگیم، که یه جورایی شوگرهای میشه.

" بفرما. با...دوستت خوش بگذره" اون با پوزخند میگه‌.

یه فکر وحشتناک دیوانه وار به ذهنم میرسه. واقعاً نباید اینکارو بکنم، ولی چرا یکم زندگی نکنیم؟

شونه‌ی کمرونو میگیرم، نزدیک خودم میارمش و توی گوشش میگم "فقط همراهی کن" و بعد لبامو به لباش میچسبونم. میتونم قطع شدن نفسشو حس کنم، ولی تمام چیزی که در این لحظه متوجه میشم اینه که جرقه پشت جرقه تو بدنم منتقل میشه. وات د هل؟ یعنی من انقدر جذبش شدم؟ فک میکردم فقط شهوته! یا خدا قراره برم جهنم. ولی با این وجود اونم داره منو میبوسه؟ اینجا چه خبره؟!

وقتی عقب میکشم، توی گوشش یه شرمنده زمزمه میکنم و حالت صورتش بی‌نظیره. فکش باز مونده و من فقط میخندم و بعد بازومو دور کمرش حلقه میکنم و سمت خودم میکشمش درحالیکه سرم پر از فکر شده.

من الان برادرمو بوسیدم...و ازش خوشم اومد...

دختر پشت کانتر بلیطا رو بهم میده درحالیکه دهن اونم کامل بازه.

" لاس زدنت تموم شد؟ آره، فکرشو میکردم" با یه پوزخند میگم و بعد کم رو طرف سالن اصلی میبرم. هنوز نگاه شوک زده روی صورتشه و من مجبور میشم جلوی صورتش بشکن بزنم تا بکشمش بیرون.

" اون چه کوفتی بود؟!" اون میگه و دست به سینه میشه. حالا دیگه کاملاً رفتارش عصبانی‌طوری شده و نمیتونم خنده‌مو کنترل کنم. اینطوری خیلی کیوت میشه. وایسا چی؟! کیوت میشه؟ من چه مرگمه؟ هیچوقت اینطوری رفتار نمیکنم. من واقعاً دارم برای برادرم احساسات پیدا میکنم؟!

" دختره عجیب غریب نگام میکرد" من با یه پوزخند میگم. اون منظورمو میدونه. دخترا همیشه به من نگاه میکنن، و من میدونم که اونم متوجه میشه.

" پس فقط تصمیم گرفتی منو ببوسی؟!"

" آره، متاسفم، لاقل دختره تمومش کرد"

" حالا هرچی؛ بیا بریم آت آشغالامونو بگیریم" اون با یه آه و خنده‌ی کوچک میگه. من میدونم از تو داره قاطی میکنه. فقط میدونم.

د.ا.د کمرون:

یا خدا! اون منو بوسید. شاید نشه تشخیص داد ولی از تو دارم قاطی میکنم. از کی تا حالا اون گی‌ه؟! اصلاً انتظارشو نداشتم. سر من تو کار خودم بود و بعد بوم! همینطوری میگیره منو بوس میکنه. لباش مزه‌ی آبنبات میداد و خدااا چقدر نرم بودن. کاش میتونستم بیشتر ببوسمش. اگر بخوام بگم قاطی کردم، حقیقتاً یکم موقعیتو دست کم گرفتم. تمام بدنم انگار آتش گرفته و خیلی حس زنده بودن دارم. من هیچوقت این حسو ندارم. اون بوس زندگیمو عوض کرد‌.

" آماده‌ای؟" صدای اندی رو میشنوم و اون یه بسته آبنبات بهم میده. سرمو تکون میدم و سمت صندلیامون میریم. دوتا صندلی ردیف آخر میبینیم. و اینجا خوب و تاریکه و من همیشه صندلیای عقب یا بالای سالنو دوست دارم. اندی پیشم میشینه و به پشتی صندلی تکیه میده، که باعث میشه تی‌شرتش یکم بالا بره. درحالیکه قرمز شدم، تو صندلی خودمم راحت جا میکنم و دعا میکنم هیچ چیز شرم‌آوری در طول فیلم اتفاق نیوفته. منظورم از شرم‌آور، احمق بازی درآوردن خودمه.

د.ا.د اندی:

فیلمای اکشن همیشه مورد علاقه‌ی من بودن بنابرین علاقه پیدا کردن به این فیلم خیلی آسون بوده. البته اینکه کمرون درست کنارمه اصلاً بهم کمک نمیکنه. از گوشه‌ی چشمم، میبینم تمام توجهش روی فیلمه. به دستش نگاه میکنم که روی دسته‌ی صندلیه و کف دستش رو به بالاعه و من زیادی وسوسه شدم که بگیرمش. همینجوریشم امشب بوسیدمش پس چرا یکم آتشو داغتر نکنم؟ باید یه حرکتی بزنم یا بزارم اون اینکارو بکنه؟ نمیدونم. امیدوارم از کارم پشیمون نشم. دستشو میگیرم. انگشتامونو تو هم قفل میکنم و متوجه میشم لبخند روی صورتش پهن ترین حالت ممکن میشه. گمونم جوابمو گرفتم.

Tnx 4 the wait..
Please keep reading and supporting guys thanks a lot
-Yamna🏳️‍🌈

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 07, 2019 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

A Little Bit Of Incest [BoyxBoy] (Persian Translation)Where stories live. Discover now