16|| new people, new friends

717 127 165
                                    

نگاهشو از نقطه ی روبه روش گرفت. احتمالا باید چیزی میگفت چون نگاه بقیه اینو بهش میفهموند که باید جوابی به سوالی که خدا-میدونه-چی-بوده بده.

با اخم ریزی بطری تیره تو دستشو تکون داد: شرمنده، چی میگفتین؟

دام دستاشو تو هوا پرتاب کرد: بفرما، من بردم!

با خوشحالی شونه های البرتو رو چنگ انداخت و از سر و کولش بالا رفت: قضیه چیه؟

مت با اینکه واقعا دلش نمیخواست بدونه پرسید تا بلکه کمی قاطی جمع بنظر بیاد: اون با البرتو شرط بسته بود که حتی نمیشنوی چی میگیم.

دیوید توضیح داد و با خنده دستی پشت مت کشید: چی شده رفیق؟پکری

مت بطری ابجو رو روی لبش گذاشت و باقی مونده شو نوشید. نمیدونست چجوری باید به این سوال جواب بده. اره قطعا یه چیزی شده بود ولی مت اونی نبود که بخواد درباره ش حرف بزنه. به هری و شلبی نگاهی انداخت و چشماشو طولانی به روی حقیقت بست : یکم مشغله ذهنی دارم.

گفت و بطری خالی رو روی میز گذاشت و دستشو به میز گرفت تا بلند شه: هی کجا؟

دیوید پرسید و ابرویی بالا انداخت: فک کنم یه چیز قوی تر بخوام که فکرامو بشوره ببره پایین و بعدش به یه دستشویی.

مت سعی کرد دوستانه بگه و تا حد امکان ناراحتی شو مخفی کنه.
هرچی نباشه، پوشیدن یه نقاب خوشحال و خندون راحت تر از توضیح دادن دلیل ناراحتیت به تک تک افرادیِ که ازت میپرسن: "خوبی؟" عه

مت ترجیح داد از هیاهوی جمع به سروصدای موزیک پناه ببره.
کلاب بزرگ اما خلوتی بود.
البته که اونا قسمت وی ای پی رو رزرو کرده بودن تا به دور از پاپاراتزی یا هر فن و طرفداری یه شب رو باهم خوش بگذرونن.

نه اینکه اونا طرفداراشونو دوست نداشته باشن، اما یه سری چیزا پابلیک نشه بهتره؛ مثل این حال بد مت.

به سمت دستشویی رفت تا ابی به صورتش بزنه. هنوز برای مست شدن زیادی زود بود.

رو یه کاناپه ی مشکی نشست و دید که دختر مو مشکی ریزه ای سمتش اومد: نوشیدنی؟

مت سرشو تکون داد و دختر سینی شو پایین اورد: مارتینی، ویسکی هلندی، تکیلا؟

چیزایی که داشتو نام برد و منتظر به مت نگاه کرد: همه شو بزار.

دختر با ابروهای بالا رفته بطری هایی که داشتو برانداز کرد. هر سه تقریبا پر بودن: ام... مطمئنید که-

_فقط بزارشون.

مت با بی صبری منتظر رفتنش شد.

به بطری های شیشه ای نگاهی کرد و یکی رو برداشت. لیوان شو پر کرد و بیشتر از نصف شو بالا رفت. اونقدر قوی بود که تمام طول مری شو به اتیش بکشه: فندک داری؟

Løst smileWhere stories live. Discover now