👻 قسمت پنج 👻

5.5K 1.1K 187
                                    

با ویبره رفتن گوشیم که با حماقت تمام زیر بالش جا داده بودمش خواب سبکم پاره شد و وحشت زده از جا پریدم. در حالی که با یه دست تند تند پلکم رو مالش میدادم تماس رو قبول کردم و گوشی رو به گوشم چسبوندم.

-هی کاپ کیک! امروز تعطیله میخوای کل روز رو بچپی تو اتاق؟

با بهت گوشی رو از گوشم فاصله دادم و نگاه گیجی به صفحه اش انداختم و بعد دوباره برش گردوندم جای قبلی.

-کاپ کیک کیه؟

صدای خنده بی قیدی تو گوشی پیچید.

-نگو که خواب بودی! داره تقریبا ظهر میشه! تو به زودی قراره برای همیشه بخوابی این روزای اخر رو بهتره بیشتر بیدار بمونی پسر شجاع!

بالاخره مغزم موفق شد شرایط رو تحلیل کنه و چنان هیجان ناخواسته ای از اینکه چانیول بعد دو روز بالاخره بهم زنگ زده زیر پوستم دوید که نیشم تا بناگوش باز شد.

-دیشب تا دیر وقت بیدار بودم واسه همین خواب موندم...

ناخواسته سعی کردم خودم رو توجیه کنم و با حالت حق به جانبی اعلام کردم.

-منم دیشب تا دیر وقت داشتم کار میکردم اما میبینی که بیدارم کوچولو!

چشمام رو چرخوندم و هوفی کشیدم.

-اصلا من میخوام تا اخر دنیا بخوابم! این چه ربطی به تو داره؟

دوباره جوابم یه خنده بلند شد که با وجود اینکه دوست داشتم به خودم بقبولونم رو اعصابمه اما در واقع یه جورایی در آن واحد بامزه و جذاب بود!

-اووه! یعنی قراره تا اخر دنیا جلوی در خونتون منتظرت بمونم؟؟؟

دهنم عین یه ماهی عقب مونده چندبار باز و بسته شد.

-چی؟

-حاضر شو و بیا بیرون! میخوام ببرمت یه جای باحال!

با اینکه همین الانش هم از ذوق داشتم روی باسنم که هنوز روی سطح نرم تختم بود پنهانی بپر بپر میکردم سعی کردم لحنم بی حوصله باشه.

-من امروز برنامه دارم و بعید هم میدونم جایی که تو میخوای بری جالب باشه...

-چه برنامه ای؟ انقدر تو تختت بمونی که کپک بزنی و بعد روی کپک ها ازمایش کنی؟ چرت نگو و پنج دقیقه دیگه بیرون باش...

قبل اینکه جواب بدم قطع کرده بود پس فقط تونستم گوشیم رو روی تخت بندازم و ذوق زده از جا بلند شم. اول رفتم سمت پنجره و خیلی پنهانی یه کم گوشه پرده اش رو کنار زدم. واقعا جلوی در خونه امون بود! پرده رو ول کردم و در حالی که ناخواسته از روی خوشحالی باسنم رو تکون میدادم و زیر لب اهنگ میخوندم حاضر شدم. کوله ام رو روی دوشم انداختم و از اتاقم بیرون رفتم.

بورام روی مبل راحتی پذیرایی ولو بود و داشت موهای عروسکش رو شونه میکرد. از پشت خم شدم و قبل اینکه متوجه بشه لپش رو گاز ارومی گرفتم که باعث شد جیغش بره بالا.

📝Before I Kill Myself📝Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon