Harry's pov
Monday morning
Winter
Song: Lena Katina- Never Forget———
ساعت ٧:٢٥ دقيقه صبح بود.
هيچكس خونه نبود و من فقط با قفل كردن در خونه رو ترك كردم.
از توي گاراژ حياط پشتي دوچرخه م رو برداشتم و سوارش شدم و با ركاب زدن راه افتادم.هوا صاف بود ولي هر از گاهي ابري ميشد.
اوايل زمستون بود و سوز سردي مي اومد.
كلاهي كه سرم كرده بودم رو پايين تر كشيدم تا گوشامو هم بگيره.همينطوري از خونه دور و دورتر ميشدم!
چنددقيقه اي گذشت كه چشمم به يه عابر پياده ي تنها افتاد.
پسري كه كلاه سيوشرتش سرش بود و يه كت هم روي سيوشرتش پوشيده بود.
يه كوله روي شونه ي چپش و يه عالمه كتاب دستش.
سريعتر ركاب زدم كه بتونم بهش برسم.
احتمال ميدادم كه اونم بايد توي دبيرستان ما باشه.چون مسيرش يكيه.
بهش كه رسيدم با صداي ترمز دوچرخه م روي اسفالت خيس توجهش جلب شد و سرشو برگردوند
بينيش قرمز شده بود
بهش سلام كردم و از دوچرخه م پايين اومدم و فرمونشو با دستم نگه داشتم
خنديدم
بهش لبخند زدم
پسر ارومي بود و يه عالمه كتاب هندسه و رياضي دستش بود-هي!منو تو همديگه رو ميشناسيم؟
چندبار سرفه كرد و با صداي ضعيف و خيلي ارومش گفت
+نميدونم.من صداشو نشنيدم به همين خاطر سرمو جلوتر بردم و چهره ي متعجبي ب خودم گرفتم.
+اهم..اهم(سرفه هاي ريز)نه.نميدونم.
دوباره تكرار كرد.منم سرمو به نشان تاييد تكون داد و لبخند زدم.
-من هريم.هري استايلز.
دستمو جلو بردم.+خوشبختم.
كوله شو محكم عقب داد و به محض اينكه مطمئن شد كوله ش نميوفته بهم دست داد.(اسمشو بهم نگفت)
من واقعا نميدونم چرا اين وقت صبح توي خيابون ايستادم و دارم باهاش حرف ميزنم!
YOU ARE READING
C A S I N O [Z.S]
FanfictionJust luv me,just trust me...yesterday was over...forever! -بسه ديگه هري،الان ميان. +باشه بخند.فقط يه عكس ديگه. -اينو سه يه دقيقه پيش گفتي...