"لوتی""لویی"
صدا زدنهای هر دوتا پسر توی نسیم گم شدن. آلفا تو این مدت ترس از دست دادن همیشگیه خواهرش، زندگی رو ازش گرفته بود؛ اما پسری که عقب تر از اون وایساده بود، بی هیچ دلیلی، اسمش رو زیر لب با خودش زمزمه می کرد.
گوشای تیز لویی از زمزمه هری دور نموند. هنوز شک داشت، هنوزم از انجام دادنش مطمئن نبود. اون واقعا امیدوار بود نقشهشون تا تهش خوب پیش بره ولی چشمای وحشتزده و ناامید امگا، دودلش میکرد. اگه مشکلی ایجاد میشد...
نه، لویی طاقت دور موندن از زندگیش رو نداشت.
"هی تاملینسون! معلومه چند چندی با خودت؟ زودتر بهم بگو. اگه نمیخوای آبجیه سکسیتو برداری و بری، چرا اینهمه راه منو کشوندی اینجا؟ تکلیف منو مشخص کن پسر"
"خفه شو عوضی"
آلفا از بین دندوناش غرید. اگه یه درصد از سلامت هری و لوتی اطمینان داشت همین الان با چنگالاش نیک رو تیکه تیکه میکرد و مطمئن میشد بشریت برای همیشه از شرش نجات پیدا میکنه.
صدای آهسته هری، به دوئل نگاههای دو آلفا، پایان داد "میخوام...میخوام باهاش خداحافظی کنم"
همه اینا کمتر از یک دقیقه طول کشید و ابروی لویی با تعجب بالا رفت. این یکی جز برنامه نبود.
"دوستت دارم لویی؛ بیشتر از جونم. اما نمیتونم اینجوری ببینمت. منو ببخش عشقم ولی باور کن همه اینا بخاطر خودته"
لویی از پشت شونههای هری دید که دستایی روی صورت خواهرش اومدن و با بیرحمی چسب رو از رو پوستش کشیدن و باعث به خون افتادن لبش شدن و درست همون لحظه، با اشاره نیک لوتی آزاد شد و با تمام توانی که براش باقی مونده بود، سمتشون دوید.
بلافاصله خواست هری رو از آغوشش بیرون بکشه و دخترو بغل کنه ولی تیزی که تو بازوش فرو رفت، حواسشو پرت کرد.
سرشو سمت جفتش چرخوند؛ چشماش به خون نشسته بودن و سیل اشکاش، بیانتها به نظر میرسید. آروم هقهق میکرد ولی هیچ تلاشی برای کوچکترین حرکتی نمیکرد. انگار زمین ایست کرده بود و مردمکش به دریاهای لویی، قفل شده بودن.
احساس کرختی به سرعت تمام وجود آلفا رو در بر گرفت و افتادنش روی زانوهاش، همزمان شد با جیغ لاتی که حالا بهشون پیوسته بود.
"لویییییییی...منو ببین لویی داداشی تو رو خدا چت شد یهو. لویی لویییی چشماتو باز کن لوییییی"
و پسر کمکم بین بازوهای ظریف و ضربدیده خواهرش، بیهوش شد.
چشمای آبیشرو ناباور به هری دوخت "اون چی بود بهش زدی؟ لعنتی دهنتو باز کن اون چی بود؟" عملا داشت جیغ میکشید.
![](https://img.wattpad.com/cover/161628052-288-k845333.jpg)
YOU ARE READING
Friends with complication (Completed)
Fanfictionچی میشه اگه هری و لویی به جای اینکه با هم باشن، عاشق همزادشون بشن؟ جایی که تاریخ بهم میریزه و هری، شیفته لوکاس تاملینسون میشه و لویی برای هرولد توییست جون میده فراتر از یه لری معمولی Larry × Hucas × Houis {پارت cast رو حتما ببینین} warnings : smut...