Darker Side | Live

2K 110 16
                                    

داستان رو ویرایش نمیکنم. دقیقا همونطوری میذارم که تو وقت محدود شب و با دست های خواب رفته بری چالشفیکشن زنده نوشتم.
نظرسنجیها رو  میذارم
چالش نویسندگی اینطوری بود که  11  تا  وقت بود با نظر خواننده  وانشات  جلو ببریم

البته مشارکت خیلی کم بود و خیلی ها درس داشتن اون شب اما بفرمایید:

Darker Side

1.

جین به بچه با نمک که توی دست هاش خواب بود نگاه کرد. نتیجه ی آرزوی مشترکش با نامجون خوشگل تر از چیز بود که انتظار داشت.

صورت آروم اون کوچولو باعث میشد جین -که تا قبل از این اصلا به Cupid ها اهمیتی نمی داد- بی اختیار لبخند بزنه و بال های بزرگ و سیاهش رو محکم تر دور بچه حلقه کنه.

حالا اون ها یه جیمین کوچولو داشتن. اسمی که جین انتخاب کرده بود و نزدیکیش به اسم خودش؛ به اعتراض نامجون ختم شده بود... اما هیچ اسمی مناسب تر از این برای اون کوچولو وجود نداشت.

نامجون بال های سفیدش رو عقب برد و به آرومی سرش رو جلو آورد تا سرک بکشه و با زدن انگشتش به بازوی بچه کوچولو نق زد:" چرا همه ش می خوابه!!"

جین با بال سیاهش سعی کرد نامجون رو عقب بزنه:" نکن! " جدیت جین اصلا شوخی بردار نبود البته هرگز برای نامجون وارد دنده ی خشمناکش نمیشد.

بعد در حالی که خودش هم سعی می کرد در برابر گاز گرفتن بازو های تپلی جیمینیش مقاومت کنه گفت:" وقتی گفتی بچه فرشته ها از آرزو متولد میشن واقعا حرفت رو جدی نگرفته بودم."

نامجون چونه ش رو شونه ی جین گذاشت:" منم وقتی بار اول تو رو دیدم و بهم گفتی که از بخش تیره تر آسمون هستی جدی نگرفته بودمت."

حقیقت این بود که نامجون هرگز تصور نکرده بود روزی برسه که تمام دنیاش تو لبخند های یه فرشته ی بال سیاه خلاصه بشه. دو سمت آسمون همیشه وظایف خودشون رو جداگانه انجام داده بودن.

حداقل، سمت فرشته های بال سفید این همیشه براشون یک اصل بود.

از سمت تیره تر آسمون دور بمون.

جین بازیگوشانه ابرو هاش رو بالا برد:" هیچوقت برای ملحق شدن به سمت ما دیر نیست." و با گذاشتن لب هاش کنار گوش نامجون و زمزمه ادامه داد:" فقط کافیه تصمیم بگیری بجای بر آورده کردن آرزو های افراد خوب، مشکلی با سر و کله زدن با مجازات افراد بد نداری."

نامجون که تا اون لحظه پیشونیش رو به سوک جین تکیه کرده بود از تصورش هم صورتش رو جمع کرد:" فکر کنم برآورده کردن آرزو ها رو ترجیح میدم." اما ناگهان جدی تر شد:" تو ... میدونی که اون نمیتونه به هیچ سمتی تعلق داشته، باشه نه؟" و به جیمین کوچولو که حالا انگشتش بزرگش رو بغل گرفته بود نگاه کرد.

Kpop OneShot BoyxBoyWhere stories live. Discover now