#98_I Warned Myself_Charlie Puth

201 40 4
                                    

#98

لویی:فاک پسر..باشه حواسمو جمع میکنم

من:مرسی لاو

نایل زیرچشمی نگاهمون کرد
امیدوارم به چیزی شک نکنه تا برسیم اونجا وگرنه لیام کلمو میکنه

لیام و زین از اتاق اومدن بیرون،زین رفت بالا اتاق خودشون،لیام اومد سمت ما

لیام:بچه ها،برای منو هری ماموریت پیش اومده،از اونجایی که نمیشه خونه تنها بمونید پس باید هممون باهم بریم

نایل:هووفف لیام،میخواستم بخوابما

من:مجبوریم نایل

لویی:این چندوقت باید حواسمون بهم باشه،براهمین باید پیش هم باشیم

لیام:کاملا درسته،گایز پاشید آماده شید وقت نداریم

نایل:واقعا؟انقد زود؟

من:سرهنگ به آن تایم بودن حساسه

لیام لبخند معنی داری زد

نایل:آههه..فاک باشه

نایل با کلافگی پاشد و رفت سمت دستشویی

من:لیام؟مطمئنی؟واقعا میخوای نایلو بیاری؟

لیام:آره باید بیاد،نمیخوام روز از دادگاهه لنتی نابودشه،قبلش باهاش کنار بیاد خیلی بهتره

من:میترسم تورو مقصر بدونه بعدش

لیام:این ی واقعیته هری،من توش دست نداشتم،فقط دارم درستش میکنم و اصلا ربطی نداره که من از عمد بخوام دوست دخترشو گیر بندازم...نمیدونم..فقط امیدوارم طاقت بیاره همین

من:هوف،لیام پین،وقتی ی تصمیم میگیری هیچکس نمیتونه تغییرش بده

البته شاید ی نفر بتونه

لیام:میرم آماده شم،شماهام اگه آمادیید برید تو ماشین،ما اومدیم

هری:باشه برو

Liam pov

رفتم تو اتاق تا لباس بپوشم،زین داشت ی پیراهن چهارخونه ی قرمز مشکی تنش میکرد
چندلحظه بی اختیار بهش نگاه کردم،همه چی درباره زین جذابه مگه نه؟
یهو بازوشو گرفت و چشماشو روهم فشار داد
رفتم جلوتر و دستامو گذاشتم روی شونه هاش

من:درد داری بیب؟

سرشو به نشونه منفی تکون داد و رو تخت نشست

من:زین؟حالت خوب نیست،من..من نمیدونم الان چیکار کنم

ضعیف ترین حالتم وقتیه که اون حالش خوب نیست
میتونم حس کنم بدنم میلرزه از ترس

زین:خوبم لی،میام باهات

من:زین..میتونم ببرمت بیمارستان..اگه حالت..

زین:خوبم،میام..نمیتونم تنهاتون بزارم

من:ممنونم عشقم

رو پیشونیشو بوسیدم و رفتم از کمد لباسام ی پیرهن ساده ی سفید برداشتم
مثل همیشه اسلحه هارو روی بند دور کمرم قرار دادم کتمو پوشیدم و دست زینو گرفتم و باهم رفتیم پایین
همه سوار ی ماشین شدیم
هرچقدر به خونه ی اولیویا نزدیک تر میشدیم استرس هممون بیشتر میشد
نایل بیچاره هنوز خبر نداره چه اتفاقی میخواد بیوفته
رسیدیم نزدیک خونه،برای اینکه خیلی مشکوک نباشه زیاد نزدیک نرفتیم ولی جایی ایستادیم که به خونه دید کامل داشت
میتونستم ماشین های تیم امنیت رو دور و ور خونه ببینم

Depend On HimWhere stories live. Discover now