🚫من قصد توهین به هیچ شخص یا دین و مذهبی رو ندارم توی این قسمت.لطفا با جنبه باشید🚫
جین نفس عمیقی کشید و نگاهشو به ساختمون بلند روبروش داد.
کارت مشکی رنگ رو بار دیگه توی دستش گرفت.
کارت مستطیلی شکل که با خطی زیبا و طلایی رنگ حروف"کیم نامجون" روش حک شده بود رو جلوی چشم هاش گرفت تا مطمعن بشه ادرس رو درست اومده.
جین:پشمام مرتیکه چصو واقعا اینجا کار میکنه؟
اب دهنشو قورت داد و محل کار خودشو با این ساختمون با کلاس و بلند مقایسه کرد.
خب به نتایج خیلی جالبی نرسید ولی برای رسیدن به هدفش مطمعن تر شد!
ذهن جین:خب جین ببین این اصلا کار ترسناکی نیست خب؟پس استرس نداشته باش.فقط کافیه بری داخل،دفتر نامجون رو پیدا کنی و سعی کنی با زیبایی طبیعی و خدا دادیت مخشو بزنی تا اونم یه قرار داد _ترجیحا BDSM_باهات ببنده!همین!خیلیم سادس!
پس سینه ستبر کرد و با قدم هایی استوار و سری بالا که اعتماد به نفس زیادش رو فریاد میزد وارد ساختمون شد.
به سمت اسانسور رفت و دکمه ی زرد رنگرو فشار داد.
بعد از مدت کمی وارد اتاقک زیبا و تمیز شد و دکمه ای که عدد 5 روش نوشته شده بود رو فشار داد.
به سمت اینه ی اسانسور چرخید و ظاهرشو برای بار هزارم چک کرد.
امروز پوستش کمی سفید تر به نظر میرسید و لب هاش از همیشه سرخ تر بودن.
به طور کلی سوکجین امروز برای تحت تاثیر قرار دادن شوگر ددیش از همیشه مصمم تر بود!
با صدای دینگ ارومی که شنید از اینه فاصله گرفت و از اسانسور خارج شد.
وارد راهرویی با سرامیک هایی مشکی و دیوار هایی سفید شد.
گیج اطرافشو نگاه کرد و وقتی که تابلویی بزرگ بالای دری چوبی و قهوه ای رنگ دید سرجاش ایستاد.
نوشته ی روی تابلو رو خوند:
کیم نامجون،نویسنده،نقاش.
و اونجا بود که کل اعتماد به نفسی که جین برای خودش ساخته بود دقیقا مثل خونه ای از جنس کاغذ که با یک فوت ناپدید میشدن در هم شکست.
اب دهنشو قورت داد و اهی کشید.
نامجون زیادی خوب بود!
و این ینی جین شانسی برای تحت تاثیر قرار دادنش نداشت.
مطمعنا هزار تا دختر یا پسر خوشگل تر از جین توی زندگیش هستن.
اما اگه نامجون برای جین اهمیتی قائل نبود چرا باید به دفترش دعوتش کنه؟
YOU ARE READING
ʚ𝙈𝙮 𝙡𝙞𝙩𝙩𝙡𝙚 𝙨𝙩𝙧𝙖𝙬𝙗𝙚𝙧𝙧𝙮ɞ
Fanfictionنویسنده:ماری کاپل ها:یونمین،ویکوک،نامجین ژانر:فانتزی،کیوت،اسمات خلاصه: کی میدونست که مفقود شدن پارک جیمین و پیدا شدن یه سبد توت فرنگی زندگی ۷ تا پسرو تغییر میده؟!