چه گردو خاکی نشسته اینجااا...
اخرین بار کی پست گذاشتم🤔🤔
یادم نمیاد😂😂
واقعا شرمندممم سعی میکنم هفته ای دوپارت براتون بذارمم شمام نظر و ووت بدین که منو خوشحال کنید که به جاهای بامزه داستان برسیم😂
تبریک به همتون چن چنی داره بابا میشه*-*پسرکم داماد شد الهی من فداش بشم:')
خب اماده این بریم سراغ داستان؟
~~~~~وحید(تهیونگ)خودشو روی تخت جابه جا کرد و به دختری که چند روزه دلشو برده بود فکر کرد؛پریوش دلشو برده بود و نمیخواست قبولش کنه.
_"هعییی دنیا که چقدر نامردی.....من قلبمو با پریوش میخوام"
دستشو روی قلبش گذاشت و خودشو به مردن زد که صدای داداشش رو از طبقه پایین تختش شنید.بابک(بکهیون):"نمیخوای بخوابی خنگ کوچیک؟"
وحید(تهیونگ) سرشو پایین برد و دید که داداشش برای اولین بار به جای کتاب گوشی دستشه؛ با لبخند گفت:"داداشیییی"
بابک (بک) نگاهی به داداشش که با نیش باز نگاهش میکرد انداخت و گفت:"مرض چی میخوای؟"
_" شماره پریوشو میشه برام گیر بیاری؟"
بابک(بک)خندید و گفت:"اخه من؟من تو دانشگاه با زور با دخترا حرف میزنم بعد برم شماره دختری که دوسش داری رو بگیرم؟نمیگی عاشق من میشه؟"وحید (تهیونگ)خندشو خورد و گفت:"خدا تورو برام نگه داره که نمیتونم فوش دیگه ای بهت بدم بیشور خر گاو"
بابک(بکهیون) گوشیش رو خاموش کرد و گفت:"الان فوش ندادی؟"وحید(تهیونگ) سر جاش برگشت و سرشو روی بالشت گذاشت و گفت:"اینا فوش نبودن اون خوباش برای روز مباداس ...نگه داشتم خیلی بدبخت شدم بهت تقدیمشون کنم"
بابک(بکهیون) دوباره توی گوشیش غرق شد و گفت:"خدا تورو شفا بده وحید"
وحید(تهیونگ) با ناراحتی گوشیش رو برداشت و نگاهی به گروه همیشه شلوغشون انداخت(گل پسرای محله)
سریع تایپ کرد:"کمک میخوامم مردممم"
جمشید(جیمین) نوشت:"چیشده وحی؟"
کیارش(کریس)نوشت:"وحی الهی شده به تو بچه؟"
نیما(جینیونگ):" اگه داداشت جزوه میخواد میدم بهش"
امیر(مارک):" اگه گشنته منم گشنمه"
وحید(تهیونگ ) :" دو دقیقه خفه شین لطفا"
کوروش(جونگین):"بنال دیگه"
داریوش(کیونگ):" خودت میدونی سکوت تو گروه هیچ معنی نداره پس بحرف"
محمدرضا(چان):"وحید داداشت خوابه؟"
بابک(بک): بیدارم"
محمدرضا(چان):":}"
بابک(بک):":))))"
یاشار(یونگجه):"بچه ها با یاسر(یوگیوم)ریمیکش جدید درست کردیم."
جواد(جکسون):"بهتون افتخار میکنم ولی بعد محرم بخونید"
سهراب(سهون):"اسلام دستاتونو بسته الهی"
هادی(هوسوک):" میشه بگی چت شده نصفه شدی الان باید تو بشینی فیلم آموزشی ببینی"
یوسف(یونگی):"چه فیلمی؟!!"
ناصر(نامجون):"بچم تازه داره بلوغت میرسه؟"
وحید(تهیونگ) با عصبانیت تایپ کرد:"من شماره اون دختره رو میخواااامممم"سکوت برای ثانیه ای گروه توی سکوت فرو رفت بعد یهو حمله پیامی شد که میگفتن:"(کدوم دختر؟، تکخور کی رو تور کردی؟، آمنه؟آشغال اون برای منه!!، وای بالاخره عفت(نیکی)مختو زد؟،از دست دادیمت پسر!!)"
وحید(تهیونگ) با حالت گفت:"غلط کردم آقا بیخیال"
YOU ARE READING
Welcome to the mahale
Short Story•طی سالهایی که کیپاپر شدین مطمئنم این سوال رو از خودتون پرسیدین: اگه آیدولامون ایرانی بودن چی میشود؟ تصورش خیلی باحاله نه؟ خب من بهتون نشون میدم ایرانی شدن ایدولها چطوریه؛ این فیک کاملا فضای ایرانیداره با بیشتر آیدولهای کیپاپ که مهمون فیک ما هس...