6_دلمو شکوندی

334 62 95
                                    

چه گردو خاکی نشسته اینجااا...
اخرین بار کی پست گذاشتم🤔🤔
یادم نمیاد😂😂
واقعا شرمندممم سعی میکنم هفته ای دوپارت براتون بذارمم شمام نظر و ووت بدین که منو خوشحال کنید که به جاهای بامزه داستان برسیم😂
تبریک به همتون چن چنی داره بابا میشه*-*پسرکم داماد شد الهی من فداش بشم:')
خب اماده این بریم سراغ داستان؟
~~~~~

وحید(تهیونگ)خودشو روی تخت جابه جا کرد و به دختری که چند روزه دلشو برده بود فکر کرد؛پریوش دلشو برده بود و نمیخواست قبولش کنه.
_"هعییی دنیا که چقدر نامردی.....من قلبمو با پریوش میخوام"
دستشو روی قلبش گذاشت و خودشو به مردن زد که صدای داداشش رو از طبقه پایین تختش شنید.

بابک(بکهیون):"نمیخوای بخوابی خنگ کوچیک؟"
وحید(تهیونگ) سرشو پایین برد و دید که داداشش برای اولین بار به جای کتاب گوشی دستشه؛ با لبخند گفت:"داداشیییی"
بابک (بک) نگاهی به داداشش که با نیش باز نگاهش میکرد انداخت و گفت:"مرض چی میخوای؟"
_" شماره پریوشو میشه برام گیر بیاری؟"
بابک(بک)خندید و گفت:"اخه من؟من تو دانشگاه با زور با دخترا حرف میزنم بعد برم شماره دختری که دوسش داری رو بگیرم؟نمیگی عاشق من میشه؟"

وحید (تهیونگ)خندشو خورد و گفت:"خدا تورو برام نگه داره که نمیتونم فوش دیگه ای بهت بدم بیشور خر گاو"
بابک(بکهیون) گوشیش رو خاموش کرد و گفت:"الان فوش ندادی؟"

وحید(تهیونگ) سر جاش برگشت و سرشو روی بالشت گذاشت و گفت:"اینا فوش نبودن اون خوباش برای روز مباداس ...نگه داشتم خیلی بدبخت شدم بهت تقدیمشون کنم"
بابک(بکهیون) دوباره توی گوشیش غرق شد و گفت:"خدا تورو شفا بده وحید"
وحید(تهیونگ) با ناراحتی گوشیش رو برداشت و نگاهی به گروه همیشه شلوغشون انداخت(گل پسرای محله)
سریع تایپ کرد:"کمک میخوامم مردممم"
جمشید(جیمین) نوشت:"چیشده وحی؟"
کیارش(کریس)نوشت:"وحی الهی شده به تو بچه؟"
نیما(جینیونگ):" اگه داداشت جزوه میخواد میدم بهش"
امیر(مارک):" اگه گشنته منم گشنمه"
وحید(تهیونگ ) :" دو دقیقه خفه شین لطفا"
کوروش(جونگین):"بنال دیگه"
داریوش(کیونگ):" خودت میدونی سکوت تو گروه هیچ معنی نداره پس بحرف"
محمدرضا(چان):"وحید داداشت خوابه؟"
بابک(بک): بیدارم"
محمدرضا(چان):":}"
بابک(بک):":))))"
یاشار(یونگجه):"بچه ها با یاسر(یوگیوم)ریمیکش جدید درست کردیم."
جواد(جکسون):"بهتون افتخار میکنم ولی بعد محرم بخونید"
سهراب(سهون):"اسلام دستاتونو بسته الهی"
هادی(هوسوک):" میشه بگی چت شده نصفه شدی الان باید تو بشینی فیلم آموزشی ببینی"
یوسف(یونگی):"چه فیلمی؟!!"
ناصر(نامجون):"بچم تازه داره بلوغت میرسه؟"
وحید(تهیونگ) با عصبانیت تایپ کرد:"من شماره اون دختره رو میخواااامممم"

سکوت برای ثانیه ای گروه توی سکوت فرو رفت بعد یهو حمله پیامی شد که میگفتن:"(کدوم دختر؟، تکخور کی رو تور کردی؟، آمنه؟آشغال اون برای منه!!، وای بالاخره عفت(نیکی)مختو زد؟،از دست دادیمت پسر!!)"
وحید(تهیونگ) با حالت گفت:"غلط کردم آقا بیخیال"

Welcome to the mahaleWhere stories live. Discover now