14_ کشف محله جدید

171 34 40
                                    

ای کسانیی که فقط مینگرین لطفا انگشت دوست داشتنی خود را بر روی ستاره نیز بگذادید تا ما خوشحال شویم*-*
♡~♡~♡~♡
کوروش(جونگین) بدون هیچ مقصدی بین خیابونا میگشت تا شاید این ناراحتی که توی قلبش سنگینی میکرد رو از بین ببره ولی موفق نبود.

اون آخرین نفری بود که فهمید جغد کوچولوش داره میره درحالی که داریوش(کیونگسو) اولین نفری بود که کوروش(جونگین) حرفا و کاراشو بهش میگفت‌.

با ناراحتی داخل یه کوچه پیچید و متوجه تاریکی و غریب بودن فضا نشد؛ با اخم به جلوش نگاه میکرد که یهو موتورش وایساد و یه نگاه به عقربه بنزینش کرد و دید بلهههه باک خالی شده.

کوروش(جونگین) نفسشو با فشار بیرون داد و بالاخره یه نگاهی به دور و اطرافش انداخت و با دیدن کوچه ای که تمام ساختموناش سیاه پراش ریخت.

سرشو چرخوند و متوجه شد یه گربه روی دیوار نشسته و مثل قاتلا داره نگاش میکنه و هرازگاهی دندونای و ناخونای تیزرشو به رخ میکشید.

کوروش(جونگین ) با ترس اب دهنشو قورت داد و دستشو توی جیبش برد تا گوشیشو پیدا کنه که گربه یه صدای وحشتناکی از خودش دراورد.

_"مطمئنم که پرفسور مگ گونگاله..آره گربه شده و منتظره دامبلدوره...آرووومم"

از موتور پایین اومد و گوشیشو بیرون آورد و با ترس سعی کرد رمزشو باز کنه ولی گوشی از دستش بیرون کشیده شد.

کوروش(جونگین) با تعجب سرشو بالا آورد و با دیدن یه دختر که ماسک سیاه رنگی رو روی صورتش زده بود و کلاهشم تا آخرین حد پایین کشیده بود مواجه شد و پشمای نداشتش ریخت.
_"سلام غریبه آشنا..."

"آهنگ گوگوش رو پخش کرده و این قسمت را نوشته:)"

یه دختر دیگه جلو اومد و دستشو دور گردن کوروش(جونگین ) انداخت و گفت:"تو از شهر غریبِ و بی نشونی اومدی نه؟"

یه دختر دیگه روی موتور سفید کوروش نشست و گفت:"تو با اسب سفید مهربونی اومدی"

کوروش(جونگین) مثل گربه که روش آب ریخته باشن میلرزید گفت:"من نمیدونم اینجا کجاست؟"

دختری که دستش دور گردن کوروش انداخته بود گفت: "ولکام تو بلک هالیوود بیبی چاکلت"

کوروش(جونگین) دست دخترو از دور گردنش برداشت و گفت:"من ناموس دارم نکن"

دختر دستشو برداشت و بلند خندید؛ دختری که گوشی کوروش دستش بود جلو اومد و گفت:"بدجایی اومدی خرسک اینجا مهم نیست ناموس داری یا چی"

کوروش(جونگین) با اخم‌گفت:" من خرس نیستم اگرم باشم بیبی چاکلت شماها نیستم"

به دختر دیگه که دیوار تکیه داه بود گفت:"مشخصه...پوست شکلاتی...صورت کیوت...وای شبیه عروسکای ولنی که میفروشم...ای جان.."

Welcome to the mahaleWhere stories live. Discover now