Home

1.1K 224 87
                                    

بوسیدن درحالی که گوش هات خطر رو سوت میکشن اما نگاهت از این لحظات استفاده میکنن تا جبران کنند روزهای تاریکی رو... حس عجیبی داره...

زین مضطرب و خجول بود اما لیام فرصت نداد تا خجالت مانع سرریز عشقش بشه....
فقط صورت پسر رو گرفت و نرم لب هاشو روی لب های سرد معشوقش گذاشت...
دست های زین ترسیده به تی شرت لیام چنگ انداخت
لیام چشماشو بست و بیشتر لب های زین رو بوسید...

عقب کشید و منتظر عکس العمل زین شد...
و اون یاغی بی قانون برای اولین بار سرخ شد و سرشو پایین انداخت...

لیام خندید و چونه ی پسر رو بالا گرفت " خیلی دوست دارم "

زین خندید و صورتشو پوشوند " گاااااد من بلد نیستم از این حرفا.... راه بیفت فقط "
لیام از خنده سرشو به عقب پرت کرد و به راه افتاد...

زین با دقت اطرافشو نگاه میکرد و سعی میکرد خیابونا رو بشناسه...
لیام گاه نگاهی به صورت پرسشگر زین می انداخت و گاه به خیابون رو به رو....

از خیابون منتهی به پارکینگ داخل شد و به سرعت با کارن تماس گرفت....
" مام.... لطفا پارکینگ رو باز کن... اره میگم برات "
زین لبخند معذبی زد " مامانت ؟ تو تنها زندگی نمیکنی؟"
لیام به کرکره ی درحال بالا رفتن نگاه کرد " بعد از فوت پدر نمیتونستم تنهاش بذارم... نگران نباش خیلی خونگرمه"
زین سینه صاف کرد " اوه نه... منظورم به اون نیست"
لیام وارد شد و به مادرش پیام داد تا در رو ببنده.

" منظورت چیه زین؟"
زین کوله ش رو برداشت تا پیاده بشه" هیچی هیچی"

لیام پشت سر زین پیاده شد و خندید " هی بگو "
زین به حیاط نگاه کرد و ایستاد " واو.... باغبون دارید؟"

لیام به ردیف های مرتب رز و نرگس نگاه کرد " نه این یادگار پدرم بود... بعد از رفتنش مادرم به گل ها رسید انگار به پدرم رسیدگی میکرد "

زین با حیرت به رز های قرمز و صورتی نگاه کرد....
در حیاط باز شد و کارن با عجله وارد شد و زین مثل مجرمی که حین ارتکاب جرم دستگیر شده باشه دستش رو از گل ها کشید....

کارن و زین هر دو نگاه کردند و لیام به پسر نزدیک شد دست پشت کمرش گذاشت " مام... با زین آشنا شو"

کارن نگاه گرمی گرفت و هیجان زده گفت " اوه زیییین.... چقد خوشحالم که میبینمت " و هیکل چاق و کوتاهش پسر خجالت زده رو محکم‌بغل کرد.

زین مردد و بی چاره به لیام نگاه کرد و لی خندید " با مامان مهربون من آشنا شو... "
کارن زین رو رها کرد و پوزخند زد " اوه خفه شو پسر
من تو رو دوست ندارم عاشق زین شدم... زین تو خیلی خوش تیپی باید تو انتخاب دوست پسرت تجدید نظر کنی "

زین نگاه شوکه ای انداخت...... دوست پسر... رسمی و قطعی؟

کارن چشم هاشو ریز کرد " پارتنرید دیگه درسته؟"

IfWhere stories live. Discover now