Bed number 10, again.

898 174 143
                                    

[ لمس ها که فراموش نمیشن ]

آرون تازه یاد گرفته بود که تف کنه و این براش سرگرمی لذت بخشی بود.
هواپیماش رو به دست گرفت و دور خونه میدوید و با تف آزار دهنده ش صدای موتور هواپیما رو به خیال خودش تقلید میکرد.

چشمامو به هم فشار دادم و گفتم " آرون لیاممم پیییین "

آرون ایستاد موهای بورش رو کنار زد و نگاهم کرد.

کارن اروم به بازوم ضربه زد " ولش کن... بذار سرش گرم باشه تو هم بتونی شامتو بخوری "
حق با مام بود... چشم غره رفتم و چیزی نگفتم.

آرون شیشه پاک کنی خندید ، نانا گفت و انگشت لایکش رو بالا برد...
کارن هم مثل یک شریک جرم عالی انگشت لایکش رو بالا برد.

معترض گفتم " مااام "
کارن خندید " چته خب؟ یکی باید دعواش کنه یکی هم نازشو بکشه... بچه س دیگه... همین تو خودت از چشمات معلومه آتیش میسوزوندی... "

آرون با شنیدن کلمه ی " آتش " دوید و کنار پام ایستاد " dada... dada... pirepihte )Firefighters(???"

با گوشه ی بلوزم آب دور دهانشو پاک کردم " اره بیبی ددی آتش نشان بوده "
آرون دستاشو مشت کرد و بازوشو مثل یه آدم قوی بالا اورد و خبیث گفت " herrroo"
خندیدم و موهاشو بهم ریختم " اره... قهرمان بود..."

آرون رفت اما من و کارن برای چند لحظه سکوت کردیم...
لیام قهرمان بود... اما حیف که بود...

کارن لیوانش رو از آب پر کرد و لرزش دستش از چشمم دور نموند...
دستش رو فشار دادم و تنها تونستم بگم " میدونم مام... میدونم "
و کارن لبخند سختی زد.

اخبار شب که شروع شد کارن سریع از پشت میز پاشد

" چیشد مام؟"
جلوی تی وی ایستاد نگاه به آرون کرد و آروم گفت " جنازه ی اون مردک پیدا شده... میخوام مطمئن شم راجع به شما ها چیزی نگن "

نگران بود... آروم از پشت میز بلند شدم و کنارش ایستادم.

مرگ ادگار جانسون هیچ پرونده ای نداشت....
درواقع مرگش رو خودکشی در اثر سقوط از ارتفاع اعلام کردند ، بدون اشاره به پنج گلوله ای که در تنش بود و این نشان میداد حکومت از اینکه نخست وزیر خاطی سابقش بالاخره از سر راه برداشته شده راضیه و حتی با تشکیل پرونده ندادن به قاتل یا قاتلینش! پاداش هم داده...

کارن نفس راحتی کشید
به سمت میز برمیگشتیم که خبر دیگه ای نگهمون داشت...
تعدادی معترض و کینه جو عمارت سابق ادگار جانسون رو آتش زده بودند و در کمال تعجب این خونه ساکنینی داشته...

با تحیر نگاه کردم" چی؟ مگه خدمه رو رد نکرده بودن برن؟"
کارن " کسی هم آسیب دیده؟"
شانه بالا انداختم که یعنی نمیدونم...

IfTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang